تاریخ انتشار : ۰۸:۴۶ ۱۴۰۳/۰۶/۲۸
دسته : آموزش
بازگرداندن زمان بازی
چگونه و چرا به عنوان یک بزرگسال بازی کنیم.
نویسنده: مگان پترسون میر
زنگ تفریح را یادتان هست؟ آن زمان جادویی از روز که از کلاس درس رها میشدید و میتوانستید بیرون بروید و بازی کنید؟ چه توپبازی با دوستان، بازی گرگم به هوا، تاب خوردن یا فقط دور هم جمع شدن بود، زنگ تفریح برای ذهن و بدن آرامش به همراه میآورد، زیرا تمرکز شما تنها روی لذت بردن و تفریح کردن بود.
بله، شاید با حسرت بگویید آن روزها دوران خوبی بودند. اما اکنون که بزرگسال هستید، میتوانید بگویید که حتی بیشتر از زمانی که جوان بودید، مسئول زمان خود و آنچه با آن انجام میدهید هستید. شما در موقعیتی مناسب قرار دارید که بازی و تفریح را بهعنوان بخشی منظم از برنامهتان بازگردانید. البته، ما دیگر بچههای کوچک نیستیم؛ بازی برای یک بزرگسال متفاوت از بازی برای یک کودک است. اما این باعث نمیشود که بازی کمتر ضروری، کمتر قابل دسترس یا کمتر سرگرمکننده باشد. ما فقط باید از دیدگاه بزرگسالانه به بازی نگاه کنیم.
حضور، نه تمرین
اول از همه، «بازی» چیست؟ تصور کردن اینکه بازی برای کودکان چگونه است آسان است - مجموعههای تاب و توپهای لاستیکی - اما وقتی نوبت به بزرگسالان میرسد، تعریف کردن آن سختتر میشود. تعاریف «بازی» متفاوت است، اما یک عنصر مشترک وجود دارد: انجام کاری فقط به خاطر انجام آن (یعنی برای سرگرمی)، نه بهعنوان وسیلهای برای رسیدن به هدف.
بازی نتیجهگرا نیست؛ به این ترتیب، تمرین هم نیست. به دختربچهای فکر کنید که در حال عبور از میلههای پارک است؛ او تمریناتی برای تقویت قدرت بالاتنه خود انجام نمیدهد. به پسربچهای فکر کنید که روی یک جدول هفتسنگ گچی بازی میکند؛ او سعی نمیکند تعداد قدمهای خود را برای رسیدن به هدف روزانه در دستگاه ردیابی سلامتی افزایش دهد. آنها به نتایج زمان بازی خود اهمیت نمیدهند؛ آنها کاملاً در خود بازی حضور دارند.
«میشل پیژانوفسکی»، بلاگر سفر و بنیانگذار راهنمای سفر انفرادیheypj.com، میگوید: «وقتی به بازی فکر میکنم کلید برای من این است که لزوماً این کار را برای بهبود انجام نمیدهم.» این به او اجازه میدهد بیشتر در لحظه حاضر باشد - تا بخش «تحلیلی و بیشازحد پردازشگر» مغز خود را خاموش کند و در لحظه باشد.
این شبیه تفاوت بین دویدن در مسیر معمول خود و پیادهروی در کوهستان است. هر دو میتوانند سرگرمکننده باشند، اما در دویدن معمولی، ممکن است وسوسه شوید که سعی کنید نتایج قبلی خود را تکرار کنید یا بهبود بخشید، بنابراین ممکن است بیش از حد به سرعت یا عملکرد خود توجه کنید. اما در پیادهروی، چون روی زمین جدیدی هستید؛ بدون چیزی برای مقایسه، بیشتر احتمال دارد که در لحظه بمانید.
یک جلسهی معمولی از توستمسترز شامل فرصتهایی برای تمرین و بازی به صورت همزمان است. وقتی در حال ارائهی یک سخنرانی برای پروژهای از برنامهی مسیر هستید، آن را از قبل آماده کردهاید. در حین صحبت، ذهن شما ممکن است یک فهرست همسنجی (چک لیست) را مرور کند: آیا حالت بدنم اعتماد به نفس را نشان میدهد؟ آیا صدایم قوی و برای پیام مناسب است؟ آیا سرعت گفتارم سریعتر یا کندتر از حالت تمرینشده است؟ اما، از طرف دیگر، در سخنرانیهای در لحظه، ممکن است تا زمانی که چیزی را نگویید ندانید که چه خواهید گفت. افکاری در ذهنتان جرقه میزند - آیا باید طنز آمیز باشم؟ آیا باید اغراق کنم؟ آیا چراغ سبز هنوز نباید روشن باشد؟ چون این هم یک منطقهی ناشناخته است، احتمالاً بیشتر در لحظه خواهید بود و - امیدوارانه - لذت خواهید برد.
وسوسهکننده است که تمام بازیها را به تمرین تبدیل کنیم، اما باید برای هر دو وقت بگذارید. پیژانوفسکی میگوید: «[اگر] من همیشه سعی میکنم کارهایی انجام دهم چون فکر میکنم باعث بهبود من میشود، به این معناست که من همیشه در حال کار کردن هستم،. بازی باید یک استراحت از کار باشد، ارائهدهندهی لذت، آرامش، و وضوح ذهنی که با نگرانی نداشتن در مورد معیارها همراه است.
تخیل و اکتشاف
نگران نبودن در مورد معیارها در تضاد با تمرکز شدید بر دستاوردهایی است که امروزه، بهویژه در محل کار، رایج به نظر میرسد. به همین دلیل است که بازی مفید است، راجر دو، که در زمینه هوش مصنوعی کار میکند، میگوید: «در محیطهای شرکتی، بیشتر افراد موظف به انجام یک کار هستند - تبدیل شدن به یک متخصص. اکتشاف و بازی بسیار کم است.» با این حال، آنها ارزشمند هستند.
اکتشاف و بازی تخیلی به ما اجازه میدهند تا از مرزها فراتر برویم و فراتر از تجربیات روزمره خود فکر کنیم. اگر کودکی تخیل خود را به کار بگیرد، احتمال بیشتری دارد که نقش یک شوالیه شجاع را بازی کند تا یک کارمند میانرتبه، و اگر در حال مبارزه با یک اژدها باشد، احتمالاً اژدها یک اژدهای بزرگ است که یخ خشک میدمد و همه را در مسیر خود منجمد میکند، نه فقط یک اژدهای معمولی که فقط آتش میدمد. بچهها درباره خیالپردازی و رویای بزرگ میدانند، اما بهعنوان بزرگسالان، گاهی خود را در چارچوب آنچه از ما انتظار میرود، آنچه به آن عادت کردهایم یا آنچه دیگران در اطراف ما انجام میدهند، گرفتار میبینیم.
بازی میتواند به ما کمک کند این محدودیتها را شناسایی و رفع کنیم، بهویژه اگر به روش صحیح بازی کنیم. دو میگوید: «انواع مختلفی از بازی وجود دارد. یک نوع بازی وجود دارد که قوانین قبلاً تعیین شدهاند. شما در چارچوبی که تعریف شده بازی میکنید.» او تفاوت بین بازی تختهای مثل مار و پله و یک سطل از بلوکهای لگو را توضیح میدهد. با اولی، شما قوانین را دنبال میکنید و سعی میکنید در محدودیتها موفق شوید. با دومی، هیچ محدودیتی وجود ندارد، به جز تخیل خودتان. «شما با چیزهای مختلف بازی میکنید تا پتانسیل را درک کنید.»
هر دو نوع بازی مفید هستند، بهویژه در ترکیب با هم. محدودیتهای زیاد، خلاقیت را خفه میکند، اما محدودیتهای خیلی کم میتواند گیجکننده باشد. دو، که سالها عضو توستمسترز در ایالات متحده و تایوان بوده است، بازیهای داستانپردازی بدون راهنمایی (که بسیاری به شکل بازیهای کارتی وجود دارند) را پیشنهاد میکند، که ساختار کافی برای شروع به شما میدهد. همان اصل در تجربهی یادگیری برنامهی مسیر نیز وجود دارد، که یک بنیاد و چارچوب قوی ارائه میدهد، اما سپس کاوش را تشویق میکند زمانی که شما پروژههای انتخابی در سطوح ۳، ۴ و ۵ را انتخاب میکنید. شما این فرصت را دارید که چیزی جدید و سرگرمکننده را امتحان کنید که پتانسیل شما را به چالش میکشد.
فواید بهعنوان یک پاداش
علاوه بر تقویت خلاقیت، بازی فواید زیادی دارد: میتواند استرس را کاهش دهد، خلق و خو را بهبود بخشد و توانایی شناختی را افزایش دهد. اما، همانطور که ذکر شد، این نتایج نباید هدف باشند. پیژانوفسکی میگوید: «شما تنها زمانی میتوانید بازی واقعی داشته باشید که برای فواید آن انجام نمیدهید. اما بازی فوایدی دارد و دیدن این فواید ممکن است به مردم کمک کند که بپذیرند باید بیشتر بازی کنند.» راز بهرهمندی کامل از بازی، بهطور متناقضی، در این است که نگران بهرهبرداری کامل از آن نباشید. پیژانوفسکی میگوید: «به فرایند اعتماد کنید.»
بهعنوان بزرگسالان، ممکن است برای توجیه وقت گذاشتن در برنامهمان برای انجام کاری صرفا بهخاطر انجام آن دچار مشکل شویم، اما هر چه بیشتر بازی هدفمند را در روال خود ادغام کنید، بیشتر خواهید دید که تمام زندگیتان سرگرمکنندهتر میشود. به این ترتیب، این فقط یک روش خودیاری دیگر نخواهد بود که باید در برنامهتان جا بیفتد یا یک موردی که باید در برنامهی روزانهتان تیک بزنید، و همچنین فرار از وظایفتان هم نخواهد بود. دو میگوید: «این یک زنگ تفریح نیست، این یک وقفه در آنچه انجام میدهیم نیست. این بازآفرینی و داشتن یک دیدگاه متفاوت است.»
ما اکنون بزرگسال هستیم، مسنتر، عاقلتر، و بلندقدتر از زمانی که کودک بودیم، بنابراین دیدگاه متفاوتی داریم. زمان آن رسیده است که دوباره تصور کنیم زمان بازی در زندگیمان چگونه به نظر میرسد — و زمان آن رسیده که آن را دوباره به زندگیمان بازگردانیم.