تاریخ انتشار : ۱۰:۰۱ ۱۴۰۳/۱۱/۱۸
دسته : آموزش
دیدگاه شخصی: دستاوردهای عمومی برای دیگران کمتر از روابط اهمیت دارند.
من هیچکس هستم! تو کی هستی؟
تو هم هیچکس هستی؟
پس ما یک جفت هستیم — به کسی نگو!
میدانی، آنها ما را تبعید میکنند.
یک شعر هشتخطی از امیلی دیکنسون اینگونه آغاز میشود. این اثر در سال ۱۸۶۱ نوشته شده و پس از مرگ او در سال ۱۸۹۰ منتشر شده است و دههها در یک کشو به همراه ۸۰۰ نوشته دیگر نگهداری شده است.
نسلهای قبلی این شعر را در مدرسه حفظ میکردند. از آنجا که دیکنسون خودش منزوی بود، به نظر میرسد که رازی را با یک خواننده ناشناس و منزوی به اشتراک میگذارد: او به آنها میگوید که از دیگران متفاوت است. او از زندگی آرام و در کنار افکارش راضی است — و با گروه کوچکی از همفکرانش. او هیچ آرزویی برای شهرت ندارد.
امروز این شاعر را به عنوان حامی زندگی آرام، متمرکز بر لذتهای ساده خانه و باغ، کنجکاویهای فکری، هماهنگی با طبیعت و آیینهای روزمرگی به یاد میآوریم. برای او، اندیشناک بودن، حتی غمگین بودن، گناهی نبود.
بازنگری در عزت نفس
هر خواننده از یک نویسنده درسهایی را میگیرد که میخواهد یاد بگیرد. ما مردم دنیای مدرن دیکنسون را به عنوان فردی با طبیعتی آرام میشناسیم که میدانست کیست و چه میخواهد بکند. در برابر هیاهوی جمعیت، او واقعیت متفاوت بودن خود را پذیرفت. وقتی بیشتر زنان زمان او به تعهدات ازدواج و مادری کشیده میشدند، او به دنبال خودکفایی بود.
اینقدر الهام گرفتهایم که به خود میگوییم: به روش خودت زندگی کن. به دنبال علاقهمندیهای خود باشید، حتی اگر خروجی آنها باید در یک کشو نگهداری شوند.
مشاورههای روانشناختی در مورد عزت نفس معمولاً به این دستورالعملها پایبند هستند. برای اینکه افراد در مورد هویت خود در جهان احساس خوبی داشته باشند، باید قاطع باشند. آنها باید مرزها را تعیین کنند، نیازها و نظرات خود را بیان کنند و از مواجهه عقب ننشینند. سعی نکنید دیگران را راضی کنید، اما بازخورد دیگران را بپذیرید. به وعدههایی که به خودتان دادهاید پایبند باشید.
چنین توصیههایی عمدتاً درباره مدیریت خود است. یعنی، این توصیه افراد را تشویق میکند که کنترل زندگی خود را در دست بگیرند. این چنین است — حداقل در جوامع با اخلاق فردگرایانه — که مردم بتوانند ارزش خود را درک کنند.
در این فلسفه ارزشی وجود دارد. با این حال، در اینجا دیدگاه کاملاً متفاوتی را مورد تاکید قرار میدهم. اعتماد به نفس — اساساً تأیید اینکه کی هستید، چه بودهاید و چه امیدی به بودن دارید — به کیفیت ارتباطات شما با جهان بستگی دارد. ارزش شخصی کمتر به فهرستی از دستاوردها بستگی دارد و بیشتر به تاریخچهای از روابط و تعهدات مربوط میشود.
زیرا عصر معاصر یا دیجیتال ما به طرز چشمگیری مقیاس این روابط را تغییر میدهد، بیایید چهار نوع تعهد را که در زیر آمده است، در نظر بگیریم.
روابط با دیگران
دیکنسون از هیاهوی پر سر و صدای جمعیت پرهیز میکرد، آن جمعیتی که فقط میخواهد درباره رفتارهای افراطی بداند و هیچ اهمیتی به افراد پشت کاریکاتورها نمیدهد. با این حال، او به مجموعه کوچک روابط اجتماعیاش که برخی از آنها را تنها از طریق نامه میشناخت، به شدت متعهد بود.
آیا بیشتر ما با این موضوع موافق نیستیم؟ ما به برخی افراد وابستهایم که پایهگذار هویت ما هستند. روحیه ما زمانی بالا میرود که «دیگران مهم» — خانواده، دوستان و همکاران — ما را تأیید و آرامش میدهند. ما زمانی که آنها ما را سرزنش میکنند، ناراحت میشویم. عمیقتر از آن، حس رفاه ما یک امر جمعی است. خوشحالی دوستان گرانقدر ما خوشحالی ما را به ارمغان میآورد؛ غم آنها بر غمهای ما غلبه میکند.
من اینجا پیشنهاد نمیکنم که به دوران گذشتهای برگردیم که مردم بر اساس ارتباطات اجتماعیشان — جامعه، خانواده، طبقه و قومیت — تعریف میشدند. با این حال، فکر میکنم به همان اندازه نادرست است که خودباوری را به عنوان یک ویژگی فردی که به آنچه میگوییم و میکنیم بستگی دارد، در نظر بگیریم. خودستایی جایگزینی برای نگرانی مهربانانه دیگران نیست.
اتصالات به فرهنگ
امروزه به طور فزایندهای مردم نسخههایی از خود را در یک حوزه عمومی قرار میدهند که به جای ارتباط رو در رو، از طریق واسطهها انجام میشود. بر اساس بیشتر گزارشها، بیش از ۵ میلیارد نفر از پلتفرمهای رسانههای اجتماعی مانند فیسبوک، اینستاگرام، پینترست و تیکتاک استفاده میکنند. بیش از ۳۰۰ میلیون نفر در ایالات متحده این کار را انجام میدهند. در واقع، این به معنای تولید و به اشتراکگذاری اطلاعات — ایدهها و تصاویر — است که فعالیتها، دیدگاهها و علایق شما را نمایان میکند.
وبلاگها نوع خاصی از این فعالیت را نمایندگی میکنند. بیش از ۶۰۰ میلیون وبلاگ در سراسر جهان وجود دارد که اکثریت آنها در تامبلر ظاهر میشوند. هر روز ۷.۵ میلیون پست وجود دارد که به طور متوسط ۱۴۰۰ کلمه طول دارند.
من در آن دیدگاه «مولد» از خودم شرکت میکنم. اما بیشتر ما میدانیم که ارجاعات، «لایکها» و سایر نظرات مثبت ارتباط کمی با هسته وجودی ما دارند. البته، ما باید در فرهنگ عمومی مشارکت داشته باشیم. اما منظور این است که به مسائلی که بر زندگی همه تأثیر میگذارد توجه کنیم، نه اینکه به دنبال گرفتن تایید برای واکنشهای خود به آن باشیم.
مانند دیکنسون، باید فرهنگ را فرصتی برای مواجهه با برخی از تأملات عمیقتر مردم بدانیم. خواندن کتابهای «جدی»، دنبال کردن یک هنر یا صنعت چالشبرانگیز، یادگیری یک زبان جدید، یا سفر به سرزمینهای دور از جمله عواملی هستند که به عزت نفس کمک میکنند.
ملاقات با طبیعت
اگرچه در بالا تأکید کردهام که تأییدات دیگران مهم هستند، اما آنها تنها منابع تأیید نیستند. ما موجودات فیزیکی هستیم که از دنیای طبیعی تغذیه میکنیم. خوشبختی ما به آن شرایط بستگی دارد.
در دوران جوانی دیکنسون، فلسفه فرامادی در نیوانگلند محبوبیت خاصی پیدا کرد. ترانسندنتالیستها، مانند امرسون و تورو، استدلال کردند که مردم باید به طبیعت روی آورند تا حس الهی نهفته در تمام زندگی و آگاهی بهتر از قدرتها و محدودیتهای خود را درک کنند. بینشهایی که از پیادهروی در جنگل به دست میآید، از یک ساعت مطالعه کلاسیکها ارزشمندتر است.
ما مردمان مدرن ممکن است نامی برای باورهایمان نداشته باشیم، اما بیشتر ما از زیبایی و قدرت طبیعت بکر قدردانی میکنیم. در حالی که در مسیری نفسزنان و عرقریزان میرویم یا فقط در کنار رودخانه به آرامی نشستهایم، احساس میکنیم که به عنوان موجودات فیزیکی در جهانی فراتر از تخیلمان، وضعیت ناپایداری داریم.
به ما آموختهاند که طبیعت را چیزی بدانیم که تحت کنترل ماست، شاید با استخراج منابع آن یا محصور کردنش به عنوان «ملک.» به ما گفته میشود که اندازه این داراییها به عزت نفس ما کمک میکند. مدل بسیار بهتری این است که این رابطه را به عنوان وابستگی متقابل، حمایت متقابل یا سرپرستی در نظر بگیریم. ما وقتی که به رفاه آن گونههای بیشماری از گیاهان و حیوانات که وجودشان به اندازهی وجود خودمان مشروع است، کمک میکنیم، احساس بهتری نسبت به خودمان داریم.
گنجینههای ذهن و روح
روانشناس بزرگ ویلیام جیمز استدلال کرد که بنیادیترین بخش وجود شخصی، چیزی است که او آن را «خود معنوی» نامید، این حس که چیزی در درون ما وجود دارد که به ما اجازه میدهد فکر کنیم، احساس کنیم و به گونهای دیگر خود را به جهان جهتدهی کنیم. از دست دادن این توانایی برای درک و مدیریت رفتارهایمان شاید بزرگترین ترس ما باشد.
با این حال، ذهن بیشتر از یک کامپیوتر یا موتور عملکردی است که ما باید آن را تسلط پیدا کنیم. این منظری است که از آن شرایط زندگی خود را بررسی میکنیم. این مخزن آنچه بودهایم و سرریز امکانات ماست. برای افرادی که به شدت روحانی هستند، این دروازهای به چرخشهای جهان است.
این را میگویم تا خوانندگان را تشویق کنم که در کیفیت آگاهی که به گونه ما اعطا شده است، کمی آرامش پیدا کنند. به درسهایی که از دیگران آموختهاید افتخار کنید، اما همچنین به بینشهای خودتان نیز ارج بگذارید. به ذهن خود همانطور که به سایر قسمتهای بدنتان رسیدگی میکنید، احترام بگذارید و آن را پرورش دهید. برای هر لحظه گذرا شکرگزار باشید.
همانطور که دیکینسون تأکید کرده است، تحسینهای «جمعیت» ارزش چندانی ندارند. منبع بهتر حکمت — و عزت نفس — قدردانی از ارتباطات ما با آن منابع دنیوی است که ما را حمایت و پشتیبانی میکنند. بیشتر این ارتباطات شامل چهرههای آشنا، محیطهای صمیمی و روالهای عادی هستند.