تاریخ انتشار : ۰۹:۵۷ ۱۴۰۴/۰۷/۳۰
دسته : آموزش
زندگی گاهی اوقات ناامیدکننده به نظر میرسد، به خصوص اگر فکر کنیم تنها در صورتی خوشحال خواهیم بود که با آن شخص خاص باشیم، یک عنوان شغلی مشخص داشته باشیم، یا صاحب آن خانه با حصار سفید شویم. شاید فکر کنیم که رسیدن به آن «یک چیز بیهمتا» بخشی جداییناپذیر از شکوه شخصی است. اما تارا وِل، روانشناس در کالج بارنارد، اشاره میکند که ناامیدی جایی بین انتظارات و واقعیت قرار دارد. راههای زیادی وجود دارد که ما در دام احساس نارضایتی میافتیم؛ داشتن انتظارات بسیار خاص، ما را برای ناامیدی شدید آماده میکند، زیرا برای ما دشوار است که به تمام خواستهها و آرزوهایمان برسیم. این انتظار که زندگی باید شگفتانگیز باشد، میتواند به نارضایتی منجر شود.
انتظارات ثابت، ما را برای ناامیدی شدید آماده میکند.
زندگی مدرن ما را به این سو سوق میدهد که اینگونه در مورد خوشبختی فکر کنیم؛ وسایل، اسباببازیها و لوازمی که به راحتی وزوز میکنند و باز و بسته میشوند، بر نحوه تعامل ما با جهان تأثیر میگذارند. «البته، من باید این چیزها را داشته باشم. بعد از همه اتفاقاتی که افتاده، من سزاوار چیزی هستم که حق من است.ء
ما چیزهایی را انتظار داریم و به آنها نمیرسیم. در عوض، زندگی اغلب مبهم است و این میتواند ما را از مسیر خارج کند. ما میخواهیم کنترل همه چیز را در دست داشته باشیم. وقتی زندگی روتین و قابل پیشبینی است، همه چیز آسانتر است. وقتی در روتین خود هستیم، وحشت نمیکنیم. اما وقتی زندگی مبهم است، ممکن است بر نتایج منفی احتمالی تمرکز کنیم. ابهام یک «بار شناختی» اضافه میکند؛ یعنی برای مغز خستهکننده است و پاسخ ترس را برمیانگیزد: «وای نه، نمیدانم چه اتفاقی دارد میافتد.»
صرفنظر از ناامیدیهایمان، مغز انسان یک پیشفرض منفی دارد. ما مانند انسانهای باستان، مراقب خطر هستیم؛ باید همیشه نسبت به چیزهای بد هوشیار باشیم. وقتی احساسات قوی را تجربه میکنیم، به آنها توجه میکنیم. این توجه ممکن است به یک حلقه ذهنی تبدیل شود. چنین نشخوار فکری میتواند سیستم عصبی را به حالت آمادهباش درآورد و پاسخ ترس را تشدید کند—ما یا فرار میکنیم یا میجنگیم (پاسخ جنگ یا گریز). حتی ممکن است از علائم فیزیکی مانند افزایش ضربان قلب یا تنش عضلانی رنج ببریم. همه اینها حلقه ذهنی منفی را تقویت میکند.
جالب اینجاست که از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۲۲، شاهد افزایش احساسات منفی در سراسر جهان، از جمله اضطراب، ترس، غم و خشم بودهایم. در حال حاضر، مردم بیاعتماد و بدبین هستند.
پذیرا بودن ابهام، یک فرصت است.
کودکان خردسال به طور ذاتی درگیر تفکر باز هستند، یک ویژگی خوب برای مواجهه با ناشناختههای زندگی. آلیسون گوپنیک از دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، تواناییهای شناختی کودکان را بررسی کرده است. در یک مطالعه، او به بزرگسالان و کودکان اسباببازیای را نشان داد که موسیقی پخش میکرد؛ به همه آموزش داده شد که چگونه با استفاده از بلوکهای خاصی آن را روشن کنند. در بخش بعدی مطالعه، باید اسباببازی را با مجموعهای جدید از بلوکها روشن میکردند. بزرگسالان به دستورالعملهای قبلی خود چسبیدند، در حالی که کودکان به راحتی روشهای قبلی را کنار گذاشتند تا راههای جدیدی را برای به کار انداختن اسباببازی امتحان کنند. ما ذاتاً موجوداتی باز هستیم، نه بسته.
کودکان در فضای «اکنون» زندگی میکنند. کودکان میدانند چگونه در لحظه حال زندگی کنند. ما نیز باید همینطور باشیم. وقتی در لحظه حال هستیم، نگرانیهایمان ممکن است از بین بروند. چرا پیانیست در میانه یک کنسرتو سرمست به نظر میرسد؟ همین امر برای ورزشکاری که سرخوشی دویدن را احساس میکند، یا ریاضیدانی که یک معادله پیچیده را حل میکند، صادق است. میهای چیکسِنتمیهایی، روانشناسی که اصطلاح «غرقگی» را ابداع کرد، دریافت که غوطهور شدن در یک فعالیت جذاب میتواند فضا و زمان را دگرگون کند. این یک جریان مراقبهگونه و جوهرهی بودن در لحظه است.
این احساس سیال را میتوان در زندگی روزمره به کار برد؛ تمرکز بر «همین الان» راهی خوب برای مقابله با تفکر ثابت و منفی است. وقتی در کاری که انجام میدهیم غرق میشویم، به «منِ» خود متصل میشویم، اما در «من» غرق نمیشویم و دست و پا نمیزنیم. برعکس، دست و پا زدن در آنچه «میتوانست باشد» یا «باید باشد»، به ما اجازه نمیدهد زندگی هدفمندی داشته باشیم و به ما کمک نمیکند به یاد بیاوریم که زندگی برای چه چیزی ارزش زیستن دارد.
زندگی در لحظه، سنگ بنای تفکر سالم است.
✍️ لیبی ما، سردبیر اجرایی Psychology Today و نویسنده کتاب How to Be Less Miserable است.
🌐 Psychologytoday.com