تاریخ انتشار : ۰۸:۵۸ ۱۴۰۴/۰۳/۲۱
دسته : آموزش
مکانیزمهای دفاعی به ما کمک میکنند تا از خودمان در برابر احساسات ناخوشایند محافظت کنیم، به خصوص آنهایی که ممکن است شدید و طاقتفرسا شوند. درمانگران به خوبی با نحوه عملکرد این مکانیزمها آشنا هستند و ما درمانگران از این دانش برای درک بهتر مراجعان خود استفاده میکنیم. والدین نیز میتوانند از این آگاهی نسبت به مکانیزمهای دفاعی برای تفسیر و توضیح رفتار فرزندشان بهره ببرند. در ادامه سه مکانیزم دفاعی کلیدی که کودکان به طور رایج از آنها استفاده میکنند، آورده شده است.
اجتناب یکی از اساسیترین مکانیزمهای دفاعی است که کودکان - و البته بقیه ما - از آن استفاده میکنیم. به هر حال، اگر چیز ناخوشایندی وجود دارد، چرا از آن دوری نکنیم! برای کودکان، اجتناب یک راهکار اصلی است، به ویژه زمانی که ناراحتی آنها خفیف باشد.
وقتی ناراحتی آنها از سطح خفیف فراتر میرود و اجتناب دیگر کارساز نیست، به سراغ انکار یا سرکوب میروند. اجتناب، انکار و سرکوب را مانند پسرعموهای نزدیک در نظر بگیرید که هر کدام متناسب با درجه ناراحتی کودک، به او اجازه میدهند تا فاصله روانی بیشتری از آن ناراحتی بگیرد.
انکار کاملاً مشخص است: وقتی یک کودک شش ساله شاهد دعوای پر از فریاد والدینش است، به خودش میگوید که آن فقط یک دعوای شوخی و نمایشی بوده است. اما وقتی فریادهای والدین خشونتآمیز یا مزمن میشود، کودک باید آن واقعیت را سرکوب کند و آن دعواها را از خودآگاه خود بیرون براند تا بتواند تصویر والدینش را به عنوان مراقبانی معقول و مسلط حفظ کند.
فرافکنی یک مکانیزم دفاعی است که طی آن، فرد احساسات، رفتارها، افکار یا ویژگیهای ناخواسته خود را به شخص یا چیز دیگری «فرافکنی» میکند یا نسبت میدهد. ایده اصلی این است: «من این را نمیخواهم؛ تو برش دار!» میتوانید ببینید که این مکانیزم دفاعی چقدر برای کودکان خردسال جذاب است.
کودکان معمولاً احساسات خود را به دیگران فرافکنی میکنند و این به والدین اجازه میدهد تا به بینشی درباره فرزندشان دست یابند که در حالت عادی ممکن است از آن غافل شوند.
این هم مثال مورد علاقه من که همه چیز را خلاصه میکند:
وقتی پسر بچه بودم، در زمین بازی قلدری و دعواهای گاه و بیگاه زیادی وجود داشت. من اغلب میشنیدم که پسرها سر هم فریاد میزدند: «منم میزنمت تا بفهمی چه حسی داره!»
این یک تهدید رایج بود و در تمام این سالها در ذهن من باقی مانده است، هرچند حالا میفهمم که این چیزی فراتر از یک تهدید بود: این یک درخواست برای همدلی بود.
عجیب است، نه؟ پسرهای ده ساله از یکدیگر درخواست همدلی کنند؟
اما ما در اصل داشتیم میگفتیم: «میخواهم بدانی جای من بودن چه حسی دارد.»
من این را «قانون زمین بازی» مینامم — همان «میزنمت تا بفهمی چه حسی داره» — زیرا این هنوز هم رویکرد اصلی تقریباً همه ماست، چه ۱۰ ساله باشیم چه ۸۰ ساله. ما میخواهیم دیگران احساس ما را بفهمند تا بتوانند ما را درک کرده و با ما همدلی کنند.
کودکان خردسال عمدتاً اینگونه عمل میکنند: آنها میخواهند با برانگیختن همان احساسات در ما، کاری کنند که احساساتشان را درک کنیم.
این کلید درک آن چیزی است که در درون فرزندانمان میگذرد، به خصوص زمانی که به دلیل نداشتن بینش یا کلمات لازم، نمیتوانند آن را به ما بگویند.
«واکنش وارونه» فقط یک عبارت فانتزی برای این است که دقیقاً برعکس چیزی که واقعاً احساس میکنید، رفتار کنید.
احتمالاً میتوانید با این موضوع ارتباط برقرار کنید. مثل خوشرفتاری با همکاری است که در واقع نمیتوانید او را تحمل کنید، آنقدر که میترسید اگر به طور اتفاقی احساسات واقعیتان بروز پیدا کند چه اتفاقی خواهد افتاد.
پنهان کردن احساسات واقعی یک مهارت مفید است و فقط بزرگسالان نیستند که آن را کشف کردهاند. بچهها همیشه این کار را میکنند و گاهی آنقدر متقاعدکننده هستند - یا والدین میخواهند متقاعد شوند - که فرزندانمان ما را فریب میدهند.
برای مثال، رایج است که فرزند بزرگتر، خواهر یا برادر تازه متولد شده خود را «تا سر حد مرگ» دوست دارد و به معنای واقعی کلمه او را در بوسه و آغوش غرق (یا خفه) میکند. اگر همه اینها واقعاً از روی عشق بود، پس چرا شما دائماً میترسید که نوزاد له شود؟ شاید چیزی بیش از این در میان باشد.
۱. به احساسات خودتان رجوع کنید.
احساسات شما مهم هستند، نه فقط به این دلیل که شما مهم هستید، بلکه به این دلیل که آنها اولین قدم برای درک احساسات فرزندتان هستند. شما در حال پاسخ دادن به رفتار فرزندتان هستید و رفتار فرزندتان محصول مستقیم احساسات اوست.
دفعه بعد که فرزندتان باعث میشود احساس غم، ترس، سردرگمی یا طرد شدن کنید، از خود بپرسید که آیا فرزندتان در حال فرافکنی این هیجانات به شماست؟ به همین ترتیب، اگر احساس میکنید فرزندتان به شیوهای اغراقآمیز یا به طرز شگفتآوری مثبت رفتار میکند، شاید در حال درک مکانیزم دفاعی واکنش وارونه او هستید.
یک نکته مهم در مورد اجتناب و رجوع به احساسات: تشخیص اجتناب کودک چندان واضح نیست، زیرا وقتی خفیف باشد، به راحتی نادیده گرفته شده یا اشتباه تفسیر میشود. به عبارت دیگر، ممکن است شما در ابتدا به این اجتناب واکنشی نشان ندهید و احساسی در مورد آن نداشته باشید. حداقل نه در ابتدا!
برای مثال، وقتی فرزندتان صبحها برای رفتن به مدرسه تعلل میکند و اصرار دارد که باید پروانهای را که روز قبل دیده بود پیدا کند، شاید از خودتان بپرسید که آیا او از رفتن به مدرسه—و جدایی از شما که به دنبال آن میآید—اجتناب میکند؟ یا شاید او واقعاً پروانهها را دوست دارد!
اما ۱۰ دقیقه بعد، وقتی کنار در ماشین میایستد و اصرار میکند که کفشهایش را بازرسی کند، شما شروع به احساس کلافگی و بیحوصلگی میکنید. به این احساسات توجه کنید، زیرا در مورد اجتناب و انکار، کودکان به طور مکرر دست به عمل میزنند و به شما این فرصت را میدهند که نسبت به آن احساسی پیدا کنید.
۲. احساسات را نام ببرید.
مکانیزمهای دفاعی شما را از وجود احساسات فرزندتان آگاه میکنند و وقتی بتوانید هیجانات او را شناسایی کنید، این فرصت را دارید که آنها را نام ببرید. به زبان آوردن احساسات فرزندتان بهترین راه برای کمک به او در کنار آمدن با عواطفش است.
کودکان اغلب در صحبت مستقیم در مورد احساساتشان مشکل دارند، به خصوص وقتی احساسات «بزرگ» هستند. به خاطر داشته باشید که نوع مکانیزم دفاعی میتواند شما را از شدت احساسات کودک نیز آگاه کند: وقتی کودکان از انکار—و به ویژه سرکوب—استفاده میکنند، احساساتشان به احتمال زیاد قدرتمند است.
هنگام صحبت در مورد این احساسات با احتیاط و ملایمت قدم بردارید تا باعث نشوید فرزندتان در خودش فرو برود. صحبتها را به کمتر از یک دقیقه محدود کنید. سریع و کوتاه به موضوع بپردازید و از آن خارج شوید، اما یکی دو روز بعد دوباره به آن احساسات برگردید. به این ترتیب، به فرزندتان کمک میکنید تا بفهمد که میتواند در مورد احساسات سخت نیز صحبت کند.
✍️ ایوا شاپر
🌐 Psychologytoday.com