تاریخ انتشار : ۱۲:۰۶ ۱۴۰۴/۰۲/۱۵
دسته : آموزش
من اخیراً در حال تماشای ویدئوهای شطرنج با برادرم بودم که یک طرفدار بزرگ این بازی است. این ویدئوها صحنههایی از یک بازی شطرنج را نشان میدهند که بین دو بازیکن ناشناس (هویت بازیکنان مشخص نیست) انجام شده است. کارشناسان و اساتید شطرنج باید بر اساس حرکاتی که در بازی مشاهده میکنند به این سؤال پاسخ دهند: سطح مهارت (رتبهبندی) بازیکنان ناشناس چقدر است؟
شطرنج یک بازی مهارت و راهبرد است. این بازی هیچ جایی برای شانس، تصادف یا اتفاق ندارد و کاملاً وابسته به قابلیتهای بازیکن است. اساتید شطرنج که هزاران بازی را مطالعه کردهاند، عموماً از مشاهده یک حرکت میتوانند سطح مهارت بازیکن را بسنجند. حرکت بازیکن معیار آشکاری از رتبه شطرنجی او میشود؛ معیاری که بیانگر سطح مهارت اوست.
اما اتفاقی بسیار جالب در یکی از این ویدئوها رخ داد. کارشناسان حین بررسی یکی از حرکات بازیکن ناشناس، مکث کردند و گفتند:
«این حرکت یا یک راهبرد از روی نبوغ است که توسط یک فرد نابغه انجام شده، یا یک اشتباه تصادفی توسط یک فرد ناآگاه!»
نظر آنها این بود که این حرکت میتواند نشاندهنده مهارتی در سطح نابغه باشد، اگر عمداً به عنوان بخشی از یک برنامه راهبردی برای استفاده از یک برتری رقابتی انجام شده باشد. اما همان حرکت میتواند احمقانه باشد اگر به طور تصادفی یا بدون داشتن برنامهای روشن برای حرکت بعدی صورت گرفته باشد. و بعضی اوقات، حتی برای اساتید باتجربه، تشخیص نابغه بودن یا اشتباه بودن این حرکت بدون دیدن ادامه بازی ممکن نیست.
حالا اگر چنین چیزی در شطرنج - که یک بازی قطعی با راهبردهای مشخص برای بُرد است - رخ میدهد، درباره دنیای کسبوکار با تمام عدم قطعیتها، فرصتها و چالشهای پیشبینیناپذیرش چه میتوان گفت؟
در دنیای کسبوکار، «اساتید» - مانند اعضای هیئت مدیره، مشاوران مدیریت، تحلیلگران و سرمایهگذاران - اغلب وظیفه دارند مهارتهای مدیران اجرایی را ارزیابی یا رتبهبندی کنند. این ارزیابیها معمولاً بر اساس بررسی حرکات (تصمیمات) این مدیران انجام میشود. حرکات خاصی به عنوان نشانهای از مهارت «نابغهوار» تلقی میشوند - مثل حرکات فردی که کاملاً بر بازی مسلط است - در حالی که دیگر حرکات به عنوان اشتباهاتی احمقانه ارزیابی میشوند که نشان میدهد تصمیمگیرنده از کاری که انجام داده است، آگاهی کافی نداشته است.
چند مثال تاریخی را در نظر بگیرید:
تاریخ بارها نشان داده است که نوابغ کسبوکار امروز ممکن است احمقهای فردای جهان باشند و بالعکس. این موضوع نباید شگفتآور باشد. اولاً، به دلیل اینکه رهبری در کسبوکار وابسته به شرایط است. چیزهای مختلف در زمانها و شرایط متفاوت، ممکن است مؤثر باشند یا ناکارآمد. دوم، به این دلیل که تنها چیزی که مدیران اجرایی میتوانند کنترل کنند تصمیماتی است که اتخاذ میکنند. اما نتایج این تصمیمها تحت تأثیر احتمالات، شانس، و عوامل غیرقابل پیشبینی قرار دارند. بنابراین، جدا کردن مهارت از شانس ممکن است غیرممکن باشد.
اما مثال شطرنج یک عامل مهم دیگر را برای توجه پیشنهاد میدهد. همه بازیکنان شطرنج یک هدف نهایی دارند: رسیدن به کیش و مات.
اما فقط یک نوع بازی شطرنج وجود ندارد.
مهارتهای مورد نیاز برای موفقیت در هر نوع از این بازیها مشابه نیستند.
این تنوع در مهارتها باعث میشود ارزیابی بازیکنان صرفاً بر اساس حرکات مشاهدهشده در بازی دشوارتر شود. پاسخ امکان دارد نه فقط به چیزی که بازیکن فکر میکرد (راهبرد او)، بلکه به نوع بازی انجامشده—بولت، سریع، یا کلاسیک—وابسته باشد.
همچنان که هدف جهانی کیش و مات در شطرنج وجود دارد، مدیران اجرایی در کسبوکار نیز یک هدف نهایی مشترک دارند: ایجاد ارزش برای سهامداران، از طریق ارائه بازدههایی که بیشتر از هزینه سرمایهگذاری باشد.
اما سؤال اینجاست: این سهامداران چه کسانی هستند؟ هزینه سرمایهگذاری آنها چیست؟ آیا همه آنها بازی مشابهی انجام میدهند؟
یا همانند مثال شطرنج، چندین زیرگروه از بازیها وجود دارد که حرکات و مهارتهای مختلفی را میطلبد؟
تجربیات من در دنیای سرمایهگذاری نشان میدهد که این موضوع بیشتر به بازیهایی وابسته است که هر گروه سهامداران انجام میدهند. در زیر به برخی از این بازیها پرداخته شده است:
این صندوقها معمولاً به نتایج پنج یا ۱۰ سال آینده توجهی ندارند. آنها عمدتاً بر روی نتایج کوتاهمدت متمرکز هستند و روی کسبوکارهایی شرطبندی میکنند که بتوانند با گزارشهای سود و زیان خود، انتظار بازار را به طور قابلتوجهی به چالش بکشانند و موجب تعجب فعالان بازار شوند.
این صندوقها به برنامههای بلندمدت چندساله وابستهاند؛ به خصوص آنهایی که دارای پیشبینیهای جریان نقدی هستند که بتواند بدهیها را تسویه کند و سرمایه به سرمایهگذاران بازگردانده شود. هدف در اینجا این است که بازده سرمایهگذاریها را تا حد امکان با استفاده از بدهی افزایش دهند و به موقع، پیش از پایان عمر صندوق (معمولاً حدود یک دهه)، از سرمایهگذاری خارج شوند. اتفاقات بعد از این خروج برای آنها اهمیت چندانی ندارد.
این دسته به دنبال کسبوکارهای مخرب و نوآورانه هستند که برای موفقیتهای بزرگ ریسکهای بزرگی میپذیرند و نگرانی زیادی از شکستهای متعدد ندارند. شکست (صفر شدن سرمایه) پذیرفتنی است، زیرا موفقیت یک یا چند استارتآپ برجسته میتواند به خوبی تمام شکستهای گذشته را جبران کند.
این نوع سرمایهگذاری از سوی نهادهای ماندگار مانند بنیادها، دفاتر خانوادگی، یا شرکتهایی مانند برکشایر هاتاوی انجام میشود. هدف اصلی آنها حفاظت از سرمایه اولیه است. آنها هیچ شکست کاملی (صفر شدن سرمایه) را تحمل نمیکنند. تحت این شرایط، آمادهاند تا هر چقدر که لازم باشد صبر کنند تا نهایتاً ارزش ایجاد شود. همانطور که وارن بافت درباره برکشایر هاتاوی میگوید: «مدت زمان مورد علاقه ما برای نگهداری سرمایه، همیشه است.»
بسته به شرایط، تمام موارد یادشده میتوانند صاحبان سهامی باشند که مدیران اجرایی ممکن است بخواهند یا نیاز داشته باشند برای آنها ارزش ایجاد کنند. اما هر یک از این گروهها نوعی کاملاً متفاوت از «بازی» را با جدول زمانبندی، معیارهای موفقیت، و پویایی تصمیمگیری مخصوص به خود بازی میکنند. چیزی که برای یک گروه بهعنوان نبوغ به حساب میآید، ممکن است برای گروه دیگری کاملاً غیرمنطقی یا حتی اشتباه به نظر برسد—و برعکس.
با این حال، این پیچیدگی همیشه به درستی درک یا به یاد سپرده نمیشود، به ویژه در دنیای امروز که سریعاً به قضاوت میرسد. تصمیمات مدیران اجرایی تحت نظارت عمومی شدید قرار دارد. این موضوع میتواند فشار مدیریتی زیادی برای عملکرد موفق ایجاد کند. این فشار ممکن است به اشتباهاتی منجر شود که مدیران در نتیجه آنها فراموش کنند یا نادیده بگیرند که چه چیزی برای مهمترین سهامداران آنها واقعاً اهمیت دارد. در نتیجه، ممکن است نه تنها ارزش سهامداران را از بین ببرند، بلکه همچنین اعتبار مدیریتی سخت بهدستآمده خود را نیز تخریب کنند.
با توجه به مفاهیم فوق، شاید مدیران اجرایی کسبوکار و کسانی که وظیفه قضاوت در مورد مهارتهای آنها را دارند، بتوانند چند درس از اساتید شطرنج بیاموزند.
در ادامه، سه مورد از این درسها عنوان شده است:
بازی شطرنج بولت که در عرض چند ثانیه انجام میشود، کاملاً با شطرنج کلاسیک که ممکن است روزها طول بکشد، متفاوت است. به همین شکل، ایجاد ارزش برای سهامداران کوتاهمدت (مثل معاملهگران روزانه) با ایجاد ارزش برای سرمایههای دائمی کاملاً متفاوت است. هرگونه سردرگمی یا عدم شناخت در این زمینه معمولاً به پایان خوبی منجر نمیشود. همینطور تلاش برای انجام همزمان بازیهای مختلف. بسیاری از انواع بازیها میتوانند گزینههای معتبری باشند، بسته به شرایط. اما هر یک ساعتهای متفاوتی دارند و مهارتهای متفاوتی برای امتیاز گرفتن در جدول ردهبندی لازم است. تمرکز و انطباق همه چیز است.
فارغ از اینکه چقدر هوشمند، منظم یا مقاوم هستیم، نمیتوانیم از تأثیرپذیری توسط صداهای بیرونی فرار کنیم. (صنایعی مانند تبلیغات و روابطعمومی بر پایه همین واقعیت ساخته شدهاند.)
صداهای خارجی در دنیای شطرنج و کسبوکار فراواناند. با محبوبیت اخیر شطرنج، میلیونها نفر بازیها را دنبال میکنند و هر کسی نظری دارد (برای مثال، کامنتهای بخش پخش زنده یوتیوب). اما استادان باتجربه شطرنج میدانند که نباید به نظرات کسانی که به بهبود بازی آنها کمکی نمیکنند، توجه کنند.
در دنیای کسبوکار، صداها حتی شلوغتر هستند. از یک طرف، وارن بافت در نامههای سالانه سهامداران خود صبر، انضباط، و اعتماد را تبلیغ میکند. از سوی دیگر، ایلان ماسک روزانه پیامهای کوتاه و تحریککنندهای منتشر میکند. و در میان این دو، انواع دیگری از صداها وجود دارد: کارشناسان تلویزیونی، ارائههای مشاورهای، گزارشهای تحلیلگران، پستهای لینکدین، اتاقهای گفتگو در ردیت، موتورهای هوش مصنوعی مولد، و غیره.
پاسخ بستگی به نوع بازیای دارد که شما در حال انجام آن هستید. نکته مهم این است که بتوانید صداهای نامربوط را در زمینه بازیای که دارید، نادیده بگیرید. به قول فلاسفهای مانند مولوی، ویلیام جیمز، و نسیم نیکولاس طالب: حکمت در انتخاب عمدی آنچه باید نادیده گرفته شود نهفته است.
بازگشت به ویدئوی شطرنجی که در ابتدا ذکر شد، نکته دیگری به چشمم آمد: استادانی مشهور بهصورت عمومی اعتراف کردند که در برخی موقعیتها نمیدانند چه حرکتی انجام داده شده است. در دنیای کسبوکار، قدرت، اعتمادبهنفس، و قطعیت اغلب نشانهایی از رهبری مؤثر تلقی میشوند. به درستی چنین است. اما پذیرفتن اینکه نمیدانید و نمیتوانید چیزی مهم را بدانید، نشاندهنده حکمت محتاطانه است، نه ضعف عصبی. فقط در این حالت میتوان درباره سوالات بعدی فکر کرد؛ مثلاً: اگر واقعاً هنوز نمیتوانیم بدانیم، چه کاری باید انجام دهیم؟ یا چه اطلاعات بیشتری نیاز داریم تا بتوانیم بفهمیم؟ چنین تفکراتی بسیار سازندهتر از نشان دادن اعتمادبهنفس کاذب است که میتواند باعث اشتباهات غیرضروری و قابل اجتناب شود.
منبع: مجله کسب و کار هاروارد
https://hbr.org