تاریخ انتشار : ۰۹:۳۹ ۱۴۰۴/۰۲/۰۱
دسته : آموزش
این یک کلیشه است که در درمان، تمام مشکلات یک فرد به والدینش نسبت داده میشود. اینطور نیست. اما دههها تحقیق روانشناختی نشان دادهاند که روش فرزندپروری که مادر و/یا پدر یک فرد به کار میگیرند، میتواند بر نحوه مواجهه او با روابط، چالشها و فرصتها تأثیر بگذارد. البته این به معنای آن نیست که یک فرد بزرگسال نمیتواند تغییر کند، بهویژه زمانی که درک کند چه عواملی ممکن است بر رفتارش تأثیر گذاشته باشد. همچنین والدینی که از معایب سبک خود و تأثیر آن بر کودکانشان آگاه میشوند، میتوانند تغییر کنند.
تحقیقاتی که در دهه ۱۹۶۰ توسط روانشناس رشد، دیانا بامریند آغاز شد، سه سبک اصلی فرزندپروری را شناسایی کرد: مستبدانه، سهلگیر و مقتدر. مطالعات بعدی سبک چهارمی را نیز اضافه کردند: غفلت کننده (بیتفاوت). هر پدر و مادری لزوماً در یکی از این چهار دسته قرار نمیگیرد، اما این سبکها رویکرد بسیاری از والدین را توصیف میکنند.
والدین مستبد به دنبال حفظ سطح بالایی از کنترل بر فرزندان خود هستند. آنها ممکن است قوانین سختگیرانهای وضع کنند و به آنها پایبند باشند و همچنین بیشتر احتمال دارد که تنبیه بدنی مانند کتک زدن را تأیید کنند یا انجام دهند. کودکان والدین بسیار مستبد ممکن است در روابط اجتماعی مشکل داشته باشند و خودشان در آینده والدینی مستبد شوند.
والدین غفلت کننده (بیتفاوت یا غیردرگیر) نقش محدودی در فرزندپروری ایفا میکنند. آنها ممکن است زمان کمتری را نسبت به سایر والدین به گفتوگو، بازی یا فعالیتهای دیگر اختصاص دهند و حتی ممکن است زحمت وضع قوانین خانگی را به خود ندهند. برخی از کودکانِ والدین غافلگیر ممکن است در برابر قوانین خارج از خانه مقاومت کنند و در کنترل خود مشکل داشته باشند.
والدین سهلگیر (آسانگیر) ممکن است توجهکننده و مهربان باشند، اما قوانین کمی برای فرزندانشان وضع کنند. آنها ممکن است اولویت را به دوست بودن با فرزندشان بدهند تا والد بودن. تحقیقات نشان میدهد که کودکان والدین سهلگیر ممکن است خلاقیت بیشتری نشان دهند، اما در عین حال احساس حقبهجانب بودن داشته باشند و در روابط خود بیشتر متمایل به گرفتن باشند تا بخشیدن.
والدین مقتدر از سبکی پیروی میکنند که بهطور گستردهای بهعنوان رویکرد ترجیحی شناخته میشود. این والدین عملگراتر و منعطفتر هستند. آنها محدودههای مشخصی تعیین میکنند، اما در عین حال استقلال کودکان را در چارچوب این محدودیتها تشویق میکنند. تنبیه در چنین خانوادههایی بیشتر حمایتی است تا تنبیه کننده، و با بزرگتر شدن کودکان، استقلال آنها افزایش مییابد. کودکان والدین مقتدر معمولاً خودکنترلی و اتکا به نفس بالاتری دارند.
تحقیقات اخیر نشان میدهد که در برخی خانوادهها، سبک فرزندپروری والدین—بهویژه در مورد حفظ کنترل بر کودکان—میتواند فرزندان را در برابر سوءاستفاده عاطفی از سوی شرکای عاطفی آینده، کارفرمایان و دیگران آسیبپذیر کند. پژوهشگران دریافتند افرادی که با والدینی تربیت شدهاند که کنترل روانی سختگیرانهای بر آنها اعمال میکردند، در بزرگسالی بیشتر در معرض روابط عاطفی آزاردهنده قرار میگیرند. با این حال، به نظر میرسد این اثر با گرمای عاطفی دریافتی از والد دیگر تعدیل میشود. تحقیقات همچنان در حال بررسی تأثیر سبکهای مختلف فرزندپروری در یک خانواده است و اینکه آیا مستبد بودن پدر یا مادر تفاوتی ایجاد میکند یا خیر.
بسیاری از تحقیقات درباره سبکهای فرزندپروری، تأثیر این سبکها بر رشد کودکان و راههای تعدیل اثرات منفی آن را بررسی کردهاند. اما برخی مطالعات دیگر بر کمک به والدین برای افزایش خودآگاهی و تغییر سبکهایشان متمرکز شدهاند تا رابطه سالمتری با فرزندان خود داشته باشند. برخی پژوهشگران مقیاسهای تحلیلی طراحی کردهاند که در آن والدین با در نظر گرفتن سناریوهای مختلف، واکنشهای خود را ارزیابی میکنند. این ابزارها میتوانند با کمک روشهایی مثل درمان، به والدین در تعدیل سبک خود و رسیدن به رویکردی متعادلتر یاری برسانند.
در عمل، اکثر والدین خود را مستبد، مقتدر یا هر عنوان دیگری نمیدانند و بسیاری از پدران و مادران به اندازهکافی خودآگاه هستند تا بدانند که ممکن است همیشه در رفتار با فرزندانشان ثبات نداشته باشند. کارشناسان معتقدند رعایت برخی اصول کلی میتواند به والدین کمک کند تا سبک سالمتری در پیش بگیرند. از جمله این اصول میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- ابراز عشق و محبت آگاهانه به کودکان
- تعیین محدودیتهای متناسب با سن فرزند
- گوش دادن فعالانه به نگرانیهای کودکان
- درخواست محترمانه اما قاطع رفتار متقابل احترامآمیز
- توجه به رفتارهای مثبت فرزندان و اطمینان از اینکه میدانند دیده و تأیید شدهاند.
این رویکردها به تدریج میتوانند به ایجاد رابطهای سالمتر و پرورش فرزندانی با خودکنترلی و اعتمادبهنفس بیشتر منجر شوند.
فرزندپروری حمایتگرا، رویکردی در چارچوب سبک مقتدرانه است که در آن پدر و مادر به دفعاتی که به فرزندان خود «نه» میگویند (که البته در بسیاری موارد، بهویژه در سالهای اولیه زندگی کودک، ضروری است) آگاه هستند و تلاش میکنند فرصتهای بیشتری برای گفتن «بله» به شیوهای تشویقکننده بیابند. این روش به رشد اعتمادبهنفس و عزتنفس کودک کمک میکند. زمانی که کودکان بیشتر با محدودیتهای منفی روبهرو میشوند، ممکن است احساس طردشدگی از سوی والدین خود را تجربه کنند — حتی اگر والدین نیت خیرخواهانه داشته باشند — و این مسئله میتواند پیامدهای عاطفی منفی به همراه داشته باشد. حمایت آگاهانه و ایثارگرانه از کودکان به آنها کمک میکند تا باوری درونی نسبت به خودشان پیدا کنند.
فرزندپروری دلبسته، اصطلاحی است که توسط ویلیام سیرز، پزشک متخصص اطفال، ابداع شد. این رویکرد بر ایجاد پیوند فیزیکی و عاطفی نزدیک بین والدین و فرزندان — بهویژه در سالهای اولیه زندگی — تأکید دارد و در عمل با ویژگیهایی مانند تغذیه طولانیتر با شیر مادر و خواب مشترک شناخته میشود. سیرز این سبک را «کاری که والدین به صورت غریزی انجام میدادند اگر مجبور بودند فرزندشان را در یک جزیره دورافتاده بزرگ کنند» توصیف کرده است. با این حال، شواهد کمی وجود دارد که نشان دهد این روش به نتایج روانی مثبتتری برای کودکان منجر میشود و بسیاری از کارشناسان، فرزندپروری دلبسته را به دلیل ایجاد انتظارات غیرضروری از والدین و احتمالاً بروز تعارض بین تازهوالدین، رد میکنند.
والدینی که به سبک دلبسته متعهد هستند و زمان و ظرفیت عاطفی لازم برای ادامه این روش در سالهای اولیه کودکی را دارند، ممکن است بعداً با چالش کمکردن وابستگی فرزندانشان مواجه شوند. این پدران و مادران ممکن است نیاز داشته باشند بهصورت آگاهانه به تمرین «فرزندپروری مستقل» بپردازند تا کودکان در آستانه نوجوانی بتوانند استقلال و روابط دوستی سالمی را توسعه دهند. در عین حال، والدین نیز باید مقاومت کنند تا با کاهش وابستگی کودک، احساس طردشدگی نکنند.