Loading...
  1. خانه
  2. مطالب و اطلاعیه ها
  3. آموزش
  4. انتظار غیرمنتظره‌ها را داشته باشید

  تاریخ انتشار : ۰۹:۴۲ ۱۴۰۳/۱۲/۲۷

  دسته : آموزش

انتظار غیرمنتظره‌ها را داشته باشید


هر چیزی ممکن است هنگام ارائه اتفاق بیفتد؛ یاد بگیرید روی راه‌حل‌ها تمرکز کنید.  
 

گاهی اوقات، مهم نیست چقدر برای یک سخنرانی آماده‌اید—مهم نیست چقدر مطالب را حفظ کرده‌اید، تمرین کرده‌اید، صدای خود را گرم کرده‌اید یا حرکت‌های خود روی صحنه را برنامه‌ریزی کرده‌اید—همچنان ممکن است اتفاقات غیرمنتظره رخ دهد. اتفاقات‌ای که هرگز پیش‌بینی نمی‌کردید.  

در زیر چهار موقعیت واقعی را که به عنوان یک سخنران با آن‌ها مواجه شده‌ام، شرح می‌دهم:  

۱. هشدار آتش‌سوزی: یک افزایش ناگهانی جریان برق باعث انفجار لامپ پروژکتور ۳۵ میلی‌متری من شد. (بله، این قبل از پاورپوینت بود.) دود از دستگاه بلند شد و صفحه نمایش تاریک شد، در حالی که ۷۰۰ حسابدار مالیاتی حاضر در سالن شروع به خندیدن کردند، فکر کردند این بخشی از شوخی‌های من است. سپس چراغ‌های سالن شروع به چشمک زدن کردند و هشدار آتش‌سوزی به صدا درآمد. من با میکروفون در دست ایستاده بودم.  

۲. مرد مست: یک مرد مست و بزرگ‌جثه به داخل سالن ضیافت وارد شد و به ۴۰۰ نفر حاضر فریاد زد که آماده دعواست. حضار در سکوت مبهوت نشسته بودند، من در وسط سخنرانی مکث کردم و او به دنبال حریفی در سالن می‌گشت.  

۳. فراموش کردن مقدمه: در یک ضیافت بزرگ کنوانسیون، از پشت میز اصلی، سخنرانی خود را با استقبال خوبی از سوی حضار شروع کردم. حدود دو دقیقه بعد، ناگهان متوجه شدم که به حضار نگفته‌ام چرا این داستان برای آن‌ها معنا دارد. فراموش کرده‌بودم مقدمه‌ای را بیان کنم که بقیه داستان و نکته اصلی آن را توضیح می‌داد.  

۴. از دست دادن صدا:ساعت زنگ‌دار من کمی بعد از ۵ صبح، قبل از سخنرانی اصلی‌ام در ساعت ۸ صبح، به صدا درآمد. متوجه احساس عجیبی در گلویم شدم و سریعاً فهمیدم که صدایم را از دست داده‌ام. با وجود اینکه از نظر جسمی حال خوبی داشتم، نمی‌توانستم با صدایی رساتر از یک زمزمه صحبت کنم.  

در هیچ یک از این موارد، آمادگی، محتوا یا سبک ارائه من نبود که موفقیت یا شکست را تعیین می‌کرد. به همین ترتیب، شناخت من از مخاطبان یا اعتماد به نفس من نسبت به مطالب نیز کمکی به من نمی‌کرد. من می‌توانستم فردی متخصص، دارای صلاحیت، معتبر و مشهور باشم، اما باز هم نمی‌توانستم هیچ یک از این موقعیت‌ها را پیش‌بینی کنم. اما به شدت به یک راه‌حل نیاز داشتم.  

به مشکل فکر نکنید، به راه‌حل فکر کنید.

سخنرانی حرفه من است؛ من بیش از ۳۵۰۰ سخنرانی در سراسر جهان ارائه کرده‌ام. من رئیس سابق انجمن ملی سخنرانان (NSA)، یک سخنران حرفه‌ای دارای صلاحیت(CSP) و عضو تالار مشاهیر سخنرانی هستم. با این حال، حتی با این همه تجربه، گاهی اوقات سخنرانی‌هایم آن‌طور که انتظار/برنامه‌ریزی/تمرین/امید داشتم، پیش نمی‌رود. اما بخشی از یک سخنران خوب بودن، این است که بدانید چگونه با اتفاقات غیرمنتظره به خوبی برخورد کنید.  

لحظه‌ای وقت بگذارید و چهار سناریوی واقعی ابتدای این مقاله را دوباره بخوانید. فکر کنید چه راه‌حل یا رویکردی را امتحان می‌کردید و سپس ببینید من چگونه با آن موقعیت‌ها برخورد کردم.  

 

هشدار آتش‌سوزی: وقتی با هشدار آتش‌سوزی و ۷۰۰ نفر مخاطب مضطرب مواجه شدم، فهمیدم که این من هستم که باید راه‌حلی ارائه دهم. خطرناک بود که زمان بیشتری را صرف تماس با رئیس جلسه و تحویل میکروفون کنم. بنابراین گفتم: «خانم‌ها و آقایان، ما نمی‌دانیم آیا واقعاً آتش‌سوزی است یا نه، اما نمی‌توانیم این ریسک را بپذیریم. لطفاً ۳۵۰ نفر از شما که در این سمت سالن هستید (با دست اشاره کردم)، از درهای پشت سالن خارج شوید. از آسانسورها برای رسیدن به طبقه اصلی استفاده نکنید، از پله‌ها استفاده کنید و بیرون با من ملاقات کنید. بقیه شما لطفاً از این در کناری خارج شوید و از پله‌ها به خیابان بروید. هیچ یک از درهای دیگر خروجی ندارند و فقط شما را به راهروهایی می‌برند که به دو خروجی که نشان دادم، می‌رسند. لطفاً همین حالا خارج شوید!»  
من منتظر ماندم تا مطمئن شوم دستورات را دنبال می‌کنند، سپس گروه خود را به سمت پله‌های خروجی هدایت کردم. توجه کنید، من می‌دانستم خروجی‌ها به کجا می‌رسند. این به این دلیل بود که روز قبل به سالن جلسه رفته و آن‌ها را بررسی کرده بودم. بیشتر سخنرانان نور، صدا و صحنه را بررسی می‌کنند، اما تعداد کمی به فکر بررسی خروجی‌های اضطراری هستند.  

اگر میکروفون را در دست دارید و توجه حضار را جلب کرده‌اید، پس شما مسئول ایمنی آن‌ها هستید. یک راه‌حل بدانید و با اعتماد به نفس آن‌ها را هدایت کنید.  

وقتی همه بیرون بودند، آن‌ها را روی پله‌های یک ساختمان نزدیک جمع کردم و نسخه کوتاه‌شده‌ای از سخنرانی‌ام را برای هر کسی که علاقه داشت، ارائه دادم. پنج ساعت بعد اجازه دادند دوباره به هتل برگردیم. رئیس جلسه از کاری که انجام داده بودم خوشحال بود و من را به بسیاری از مشتریان دیگر معرفی کرد.  

 

مرد مست: دوباره، من میکروفون را در دست داشتم و فهمیدم کسی باید اقدام کند، بنابراین با صدای بلند گفتم: «لطفاً هشت نفر از بزرگ‌ترین مردان سالن بلند شوند. جدی می‌گویم، همین حالا از جای خود بلند شوید. خوب، چهار نفر، پنج نفر، ممنون. حالا به سه نفر دیگر نیاز داریم. بله، شما هم بلند شوید! ممنون. حالا لطفاً شما هشت نفر به این آقا کمک کنید تا خروجی را پیدا کند.» وقتی آن‌ها به سمت او برگشتند، او به سرعت از سالن خارج شد و نگهبان امنیتی او را برد.  
چگونه فهمیدم چه کار کنم؟ نمی‌دانستم. این ایده در همان لحظه به ذهنم رسید، اما خدا را شکر که رسید! نقطه مشترک اینجا این است که من دوباره کسی بودم که میکروفون را در دست داشت. بنابراین، من کسی بودم که منطقاً باید راه‌حلی پیدا می‌کرد. بدترین کاری که می‌توانستم انجام دهم این بود که به او بگویم خارج شود یا دعوت او به دعوا را بپذیرم.  

 

نکته اصلی بی‌معنا: از آنجایی که مقدمه و معنای داستانم را توضیح نداده بودم، می‌دانستم که پایان بدی خواهد داشت. بنابراین، وسط جمله مکث کردم و به جلو خم شدم، با انگشت به حضار اشاره کردم و گفتم: «بیایید اینجا.» سپس گفتم: «این یک نکته برای کسانی از شماست که سخنرانی می‌کنند. اگر هرگز در حال ارائه بودید و وسط آن متوجه شدید که توضیح نداده‌اید چرا داستان شما معنا دارد... (مکث کردم)... آن را بپذیرید. بهتر است حقیقت را بگویید. حالا، در داستانی که می‌گفتم...» و مقدمه فراموش‌شده را توضیح دادم. اگرچه تأثیر معمول را نداشت، اما حداقل از یک فاجعه کامل جلوگیری کردم.  

 

از دست دادن صدا: وقتی مطمئن شدم مشکل صدا دارم، با رئیس جلسه تماس گرفتم و درخواست راه‌حل کردم، در حالی که یک راه‌حل نیز ارائه دادم. گفتم: «من هنوز می‌توانم ارائه دهم، اما اجرای من ضعیف خواهد بود. اما یک راه‌حل دیگر هم وجود دارد: همکار من دنی کاکس، یک سخنران مشهور و عضو تالار مشاهیر است که درهمین نزدیکی زندگی می‌کند. من از او خواسته‌ام تا در صورت ناتوانی من در ارائه، جایگزین شود. او نویسنده، طنزپرداز و فردی فوق‌العاده است. اگر اجازه دهید جای من را بگیرد من هزینه او را پرداخت می‌کنم.» با وجود تردید، رئیس جلسه موافقت کرد. دنی به موقع رسید و با خوشحالی در حالت آماده‌باش نشست.  

من از معرفی‌کننده خواستم تا به حضار درباره مشکل صدایم بگوید و بگوید: «جیم حاضر است بهترین تلاش خود را بکند اگر شما حاضر باشید کمی بیشتر گوش دهید.» آن‌ها موافقت کردند، بنابراین روی صحنه رفتم و با صدای ضعیف گفتم: «صبح بخیر.» آن‌ها شوکه شدند، من لبخند زدم و زمزمه کردم: «خوب، بیایید همین اول کار این را تمام کنیم. لطفاً همه با دلسوزی به من نگاه کنید و بگویید "آخ"...» آن‌ها خندیدند و من توانستم بیشتر صحبت‌هایم را انجام دهم. سپس درباره استراتژی دنی کاکس توضیح دادم و او را معرفی کردم تا یکی از داستان‌های معروفش را تعریف کند. نه تنها حضار او را دوست داشتند، بلکه مشتری او را برای نشست بعدی خود استخدام کرد.  

همه حضار امیدوارند که شما بهترین سخنرانی باشید که تا به حال شنیده‌اند. به آن‌ها چیزی بدهید که می‌خواهند. سخنرانی باشید که آن‌ها امیدوارند باشید.

مطالب تصادفی

گاو باشیم یا بوفالو؟!

گاو باشیم یا بوفالو؟!

✳️ یک افسانۀ انگلیسی می‌گوید که وقتی طوفان می‌آید هم گاوها و هم بوفالوها از قبل آمدن آن را حس می‌کنند. ...

تفاوت میان مدیران فروش و رهبران فروش

تفاوت میان مدیران فروش و رهبران فروش

هرچند عبارات رهبر فروش و مدیر فروش اغلب به جای هم و معادل یکدیگر بکار میروند، اما تفاوت بسیاری میان ...

مقدمه‌ای بر معرفی مؤثر

مقدمه‌ای بر معرفی مؤثر

اولین کلمات شما دعوتی به ارتباطات معنادارتر هستند تسلط بر هنر معرفی خود در محیط‌های حرفه‌ای مانند باز کردن در به ...

آیا «مرگ مدرسه» فرا رسیده است؟

آیا «مرگ مدرسه» فرا رسیده است؟

✍️قاسم یزدان‌پناه  مقدمه آیا مدرسه، به شکلی که ما می‌شناسیم، در حال نابودی است؟ اعلام اخیر دونالد ترامپ مبنی بر انحلال وزارت آموزش ...

ما در اسرع وقت پاسخگوی شما خواهیم بود!
ساعات 9 الی 20