تاریخ انتشار : ۱۲:۲۸ ۱۴۰۳/۱۲/۲۶
دسته : آموزش
روانشناسی عمومی، که بهطور معمول به آن «روانشناسی پاپ» گفته میشود، شامل مجموعهای از مفاهیم و روشهای روانشناختی است که از طریق رسانههای مختلف، مانند کتابها، برنامههای تلویزیونی و محتوای آنلاین بهطور گستردهای شناخته شدهاند. این اصطلاح معمولاً به روشها و ایدئولوژیهای روانشناختی اشاره دارد که در میان عموم مردم محبوبیت یافته و اغلب بر احساسات شخصی، روندهای فرهنگی معاصر و راهبردهای خودبهبودی تمرکز دارد.
در حالی که این رویکردها در میان افرادی که به دنبال بهبود سلامت روان خود هستند رواج دارد و جذاب به نظر میرسد، مهم است که توجه داشته باشیم که آنها همیشه مبتنی بر تحقیق علمی یا روشهای مبتنی بر شواهد نیستند. همچنین، روانشناسی عمومی معمولاً به وعده راهحلهای سریع مرتبط است و پاسخهای ظاهراً سادهای به چالشهای پیچیده شخصی ارائه میدهد.
شخصیتهای مشهوری مانند دکتر فیل مکگرا و اپرا وینفری که روشهای روانشناسی عمومی را ترویج میکنند، تأثیر زیادی بر پذیرش و رشد گسترده آن داشتهاند.
ظهور کلمات کلیدی: روانشناسی عمومی با ورود تلویزیون و رادیو به زندگی روزمره، اصطلاحات روانشناختی را به گفتوگوهای عمومی تبدیل کرد و نظریههای پیچیده را به موضوعاتی برای گفتگوهای روزمره تبدیل کرد.
ستارههای روانشناسی: شخصیتهایی مانند دکتر فیل و فریزر کرین جلسات درمانی را به سرگرمی تبدیل کردند و بینشهای روانشناختی را با طنز و درام ترکیب کردند و تصویری از روانشناسی ارائه دادند که بیشتر بر جذابیت و نه شواهد علمی تمرکز داشت.
شخصیت در فرهنگ عمومی: آزمون مایرز-بریگز، که مشابه علم ستارهشناسی روانشناختی است، تصویری سرگرمکننده از شخصیتهای ما ارائه میدهد، هرچند از نظر علمی به اندازه همتایان معتبرتر خود قوی نیست. اگر به دنبال یک آزمون شخصیت با پشتوانه علمی هستید، پیشنهاد میکنیم آزمون 5 شخصیت بزرگ (OCEAN) را امتحان کنید.
تکذیب افسانه مغز: افسانه پایدار «استفاده از ۱۰٪ مغز» که بهطور مشهور توسط عصبشناسانی مانند بری بیریستین رد شده، گواهی بر جذابیت ماندگار روانشناسی عمومی و تمایل آن به سادهسازی بیش از حد است.
زمان آن رسیده است که به افسانههایی که درست میدانستید، نوری بیفکنیم. بیایید یک جلسه افسانهزدایی داشته باشیم که هم روشنگر و هم سرگرمکننده باشد.
افسانه: در سالهای اخیر، روانشناسی مثبت به این ایده تأکید کرده است که اگر روز بدی دارید، فقط کافی است لبخند بزنید و به سرعت خوشحالتر خواهید شد.
این ایده عالی است—اگر به این سادگی میشد خلقوخوی خود را تغییر داد، همه ما میتوانستیم هر روز خوشحال باشیم. اما درست مانند اینکه لبخند زدن نمیتواند مشکلات ما را حل کند، نمیتواند ناراحتی ناشی از تجربیات منفی را از بین ببرد.
مسئله دیگری که با این افسانه وجود دارد این است که این ایده را ترویج میدهد که ما باید همیشه خوشحال باشیم، که میتواند باعث شود افراد احساس بدتری داشته باشند یا منجر به مثبتنگری سمی شود. همانطور که علم نشان میدهد، یک لبخند ساختگی کافی نیست تا افراد را بهتر کند.
مانند اکثر افسانهها، در این مورد هم دانهای از حقیقت وجود دارد. اگر فقط یک روز بد دارید بدون هیچ احساس منفی قابل شناسایی مانند غم، خشم، ترس و غیره، آنگاه لبخند زدن میتواند حالت شما را بهبود بخشد. این به این دلیل است که شما در تلاش نیستید خود را از یک احساس قوی به احساس دیگری منتقل کنید. بلکه شما از یک حالت نسبتاً خنثی به یک حالت مثبت منتقل میشوید. کلید این کار، لبخند واقعی است، نه لبخند ساختگی.
لبخند واقعی باعث فعال شدن عضلات نزدیک به چشم میشود، بنابراین اگر فقط لبهای خود را بالا ببرید، مغز شما سیگنالی برای خوشحالی دریافت نخواهد کرد.
اگر شما احساس منفی مانند خشم، غم، اندوه یا ترس را تجربه میکنید، لبخند ساختگی برای پوشاندن احساساتتان میتواند باعث بدتر شدن حالت شما شود. تحقیقات نشان میدهد که سرکوب احساسات، سطح استرس شما را افزایش میدهد و میتواند باعث شود که بیشتر از زمانی که احساساتتان را در لحظه بپذیرید و رها کنید، به احساسات منفی فکر کنید.
به وضوح، در برخی زمینهها، مانند محیطهای حرفهای یا سایر مکانهای عمومی، ممکن است جای مناسبی برای ابراز احساساتتان نباشد. در این موارد، لبخند ساختگی ممکن است ضروری باشد، اما در این حال باید احساسات درونیتان را تأیید کنید تا از اثرات منفی سرکوب کامل آنها جلوگیری کنید.
منبع: https://www.scienceofpeople.com