تاریخ انتشار : ۰۹:۱۳ ۱۴۰۳/۱۲/۰۸
دسته : آموزش
در فصل تعطیلات، خاطرات و محتوای سخنرانی خود را جمعآوری کنید.
تعطیلات پر از لحظات به یادماندنی هستند و برخی از آنها بیشتر از بقیه در خاطر میمانند. برای من، آن لحظه خاص، صبح روز کریسمس در سال 1994 بود. تودههای برف، نور ضعیف خورشید زمستانی را منعکس میکردند و آن را از میان دریچههای یخ زده به سمت اتاق نشیمن ما میفرستادند. چراغهای درخت کریسمس با تلالو ویژهای میدرخشیدند، سرودهای کریسمس از بلندگوها به گوش میرسیدند و خواهرم و من آخرین هدیههایمان را باز میکردیم.
من میدانستم که هدیهام چه خواهد بود. این تنها چیزی بود که میخواستم—تنها مورد در فهرست من. یک عروسک باربی از فیلم «برباد رفته»، با لباس باربیکیو اسکارلت اوهارا، کلاهی خوشچهره و چتر ظریف. لباس سفید و سبزی با دامن گنبدیاش که، وقتی که در انتظارش بستهبندی را باز میکردم، به اندازه لبخند من پهن بود.
اما ناگهان، حال و هوای من به یکباره تغییر کرد.
یادم نمیآید هدیه آخرم چه بود— مطمئناً چیزی به یاد ماندنی و سرگرمکننده—اما آن عروسک باربی باربیکیو نبود. در حالی که من در حال کنار آمدن با این فاجعه بودم، خواهرم آخرین هدیهاش را باز کرد. و البته، به گونهای بینهایت طعنهآمیز، یک باربی «برباد رفته» بود.
به یاد دارم که والدینم گفتند: «به نظر میرسد سانتا فکر کرده که تو هدیه دیگری را بیشتر دوست خواهی داشت. شاید هم ایدههایش برای خواهر کوچکات تمام شده بود.» من ناامید شدم و والدینم احساس بدی داشتند. این بهترین کریسمس نبود.
پیدا کردن ایدههای داستانی در بدبیاریهای تعطیلات
خوشبختانه، این داستان یک نقطه مثبت دارد—و آن نقطه مثبت خود داستان است. ممکن است در آن صبح کریسمس تاریک، باربی «برباد رفته» را نگرفته باشم، اما از آن یک حکایت به دست آوردم. امیدوارم توجه شما را جلب کرده باشد و حتی ممکن است یادآور لحظات ناخوشایند تعطیلات شما نیز شده باشد. زیرا داستانها به ما کمک میکنند تا ارتباط برقرار کنیم.
جیوتی گوپتارا، مشاور داستانگویی سازمانی مستقر در سوئیس و بنیانگذار موسسه راهبرد و داستان گوپتارا میگوید:«در زمینه توستمسترز، شما اغلب باید مخاطب را به خود جلب کنید، و میتوانید این کار را با یک حکایت کوتاه انجام دهید تا مردم را بخندانید. فکر کنید: 'چه چیزهایی وجود دارد که مردم میتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند؟' کریسمس فرصت مناسبی است، زیرا همه در حال تجربه همان تجربههای ناخوشایند، سفرها، استرسها و مسئولیتهای مشابه هستند.»
میتوان با اطمینان گفت که این پویایی به تمام تعطیلات مربوط میشود. ایدهآل این است که بیشتر تجربیات شما شاد و روشن باشد، اما ممکن است چند مورد ناامیدکننده، عجیب یا استرسزا نیز وجود داشته باشد. چه هدیهای که به اشتباه داده شده باشد، چه یک دسته شیرینی سوخته، چه لغو پرواز یا پیچ خوردگی پا در پیست اسکی، همیشه احتمال وجود یک یادآوری ناخوشایند وجود دارد. اگر بتوانید به یک اشتباه نگاه کنید و بگویید: «حداقل این یک داستان است!» از آن خوشحالتر و با محتوای بیشتری برای سخنرانی گذر خواهید کرد.
جستجوی موقعیتهای داستانساز
داستانها در همه جا وجود دارند—ما فقط باید آنها را شناسایی کنیم. گوپتارا میگوید: «واقعاً مهم است که بتوانیم ناخودآگاه خود را برای شناسایی لحظات داستانساز آماده کنیم، زیرا ما دائماً، بهویژه در مناسبتهایی مانند [تعطیلات]، با آنها مواجه میشویم، و با این حال، از ثبت آنها غافل میشویم، زیرا در حال فکر کردن در قالب داستان نیستیم.» یک تغییر ساده در طرز فکر میتواند کمک کند.
وقتی که به دنیا از منظر داستانگویی نگاه میکنیم، شروع به دیدن چیزها به شیوهای متفاوت میکنیم. هر چیزی میتواند مادهای بالقوه باشد، از شادیای که هنگام دیدن نور شمع در دلتان ایجاد میشود تا ناامیدیای که تلاش میکنید در هنگام تاخیر در قطار خود بر آن غلبه کنید. هر زمان که احساسات—چه مثبت و چه منفی—وجود داشته باشد، توجه کنید؛ اگر به آن وضعیت به شدت واکنش نشان میدهید، دیگران نیز ممکن است همینطور باشند.
گوپتارا میگوید: «یکی از چیزهایی که میتواند به شما کمک کند تا مواد داستانی جالب را شناسایی کنید این است که از خود بپرسید: 'چرا اینقدر مضطرب، ناراحت یا متفکر هستم؟' این یک سرنخ خوب برای آنچیزی باشد که میتواند یک داستان جالب از کار درآید.»
ما به پیامهای احساسی واکنش نشان میدهیم؛ هر چه احساس قویتر باشد، راحتتر میتوانیم ارتباط برقرار کنیم. ما داستانهای دلگرمکننده را بهویژه در تعطیلات دوست داریم، اما لحظات ناراحتکننده نیز میتوانند ما را جذب کنند. به آن گفتوگوی عجیب در هنگام شام خانوادگی یا لحظه شرمآور وقتی که هدیه اشتباهی به کسی دادید فکر کنید.
گوپتارا میگوید: «برخی از بهترین داستانها زمانی اتفاق میافتند که ما احساس خجالت میکنیم.» بنابراین نیازی نیست که کاملاً از حکایات شرمگین کننده دوری کنیم. برای اطمینان از اینکه مخاطب شما خیلی ناراحت نشود، کمی طنز به سخنرانیتان اضافه کنید و از این احساسات برای ایجاد ارتباط با پیامتان استفاده کنید.
ذخیرهسازی داستانهای شما
وقتی که حکایاتی را شناسایی میکنید که ممکن است ارتباطی با مخاطب برقرار کنند، مطمئن شوید که راهی برای جمعآوری آنها دارید. در کتاب پرفروش خود با عنوان «داستانگویی کسبوکار از هیاهو تا هک»، گوپتارا پیشنهاد میکند که یک «بانک داستان» ایجاد کنید، یک مخزن فیزیکی یا دیجیتال که میتوانید محتوای خود را در آن ذخیره کنید. چه از یک دفتر کاغذی استفاده کنید، چه یک سند روی کامپیوترتان یا یک برنامه یادداشتبرداری یا ضبط صدا روی گوشیتان، مهم این است که شروع به ساختن یک پایگاه تأمین محتوا کنید.
با تقویت طرز فکر داستانگویی، ممکن است شروع به دیدن پتانسیل داستان در هر چیزی کنید. برخی تجربیات به وضوح شایسته گنجاندن در بانک داستان شما هستند، در حالی که برخی ممکن است احساس مهمی داشته باشند اما هنوز نمیدانید چرا. آن شعمدان رنگارنگی که از میان پنجره کسی دیدید یا تزیین پیچیده دیوالی در درب ورودی؟ یک بخش به نام «قطعات» ایجاد کنید و آنها را در آنجا اضافه کنید. گوپتارا میگوید: «حتی اگر این یک داستان کامل نباشد، شاید در آن دانهای از یک داستان وجود داشته باشد.» هر از گاهی قطعات خود را مرور کنید تا ببینید آیا دانههای شما رشد کردهاند یا نه.
اگر مطمئن نیستید که آیا یک حکایت خاص ارزش ثبت دارد یا نه، بهتر است آن را به هر حال در دفتر خود بگنجانید. گوپتارا میگوید: «به این فکر نکنید که 'آیا این یک داستان خوب است؟' زیرا این ما را به حالت قضاوت میبرد. ین چیزی نیست که ما میخواهیم. ما میخواهیم با کنجکاوی، حس شگفتی، کشف و ماجراجویی شروع کنیم.» اگر بتواند به شما در شناسایی مواد سخنرانی کمک کند حس شگفتی چیز فوقالعادهای است که در طول تعطیلات داشته باشید.
استخراج معنا از لحظات
داشتن طرز فکر داستانگو میتواند بهویژه در زمانی که خود را در وسط یک موقعیت داستانساز مییابیم، بسیار مفید باشد. به یک سفر تجاری اخیر که گوپتارا داشت فکر کنید. او تمام بدترین مواردی که سفر میتواند ارائه دهد—تاخیرها، لغوها، پروازهای شبانه—را تجربه کرد. اما او هنوز هم توانست از آن بهترین استفاده را ببرد. او یک قدم به عقب برداشت و پرسید: «نوع شخصیتی که میخواهم دربارهاش بخوانم، که میخواهم به او احترام بگذارم—چگونه در این وضعیت واکنش نشان میدهد؟»
این پاسخ به او اجازه داد تا اختلال را به عنوان یک ماجراجویی تلقی کند، با همسفرانش صحبت کرده و سرگرم شود. «فکر کردن به آن به عنوان یک داستان ... به من کمک کرد تا به گونهای متفاوت پاسخ دهم که ممکن است در غیر این صورت عمل میکردم.» این دیدگاه میتواند به ما کمک کند تا در شرایط منفی مقاومتر و در شرایط مثبت حاضرتر باشیم.
با نگریستن به تعطیلات با یک طرز فکر داستانگو، با حس شگفتی و یک بانک داستان در دسترس، شما خود را برای تجربه کامل فصل آماده میکنید—و میتوانید آن را از طریق سخنرانیهایتان با دیگران به اشتراک بگذارید.
جمعبندی
چند تابستان پیش، داستان آن کریسمس دور را با والدینم به اشتراک گذاشتم. ما تازه فیلم «برباد رفته» را با هم تماشا کرده بودیم و موضوع ماجرای عروسک باربی به میان آمد. به آنها اطمینان دادم که از ناامیدی گذشتهام؛ ۳۰ سال فاصله عاطفی میتواند زخمهای بسیاری را درمان کند. آنها بابت بیرحمی سانتا عذرخواهی کردند و همهمان خوب خندیدیم.
آن خنده در کریسمس همان سال دوباره به یادم آمد، وقتی که آخرین هدیهام را باز کردم. آنجا، تازه از eBay، باربی «برباد رفته» خود را خریداری کرده بودم. آن دانه داستان از سه دهه قبل، قبلاً یک نقطه مثبت... و حالا یک پایان خوش داشت.