تاریخ انتشار : ۱۱:۲۶ ۱۴۰۳/۱۱/۱۴
دسته : آموزش
منبع: https://adaringadventure.com
روز گذشته، یکی از مراجعان از من سوالی پرسید.
این سوالی است که در طول سالها بارها از من پرسیده شده، هرچند معمولاً توسط افرادی که با من مصاحبه میکنند.
«تفاوت بین ارزشها و اهداف چیست؟»
من معمولاً به یک پاسخ نسبتاً طولانی میپردازم که ارزشها داخلی هستند و آنچه ما را به عنوان انسان تعریف میکند.
ما نمیتوانیم بدون ارزشها وجود داشته باشیم، حتی اگر گاهی اوقات به افرادی که در قدرت هستند نگاه کنیم و فکر کنیم که آنها نهایت تلاش خود را به کار میگیرند.
ارزشها همهچیز در زندگی ما را تحت تاثیر خود قرار میدهند.
آنها تعیین میکنند که چه کسی را دوست داریم و چه کسی را دوست نداریم.
اینکه چه کاری برای ما معنادار به نظر میرسد و چه چیزی نه.
و این غیر از اینکه شما یک فنجان قهوه را به یک قوطی کولا ترجیح میدهید، شامل بیشتر چیزها میشود.
من نمیگویم که اهداف مهم نیستند، اما آنها در مقایسه با ارزشها کمرنگتر هستند.
زندگی بر اساس ارزشهایتان میتواند به شما کمک کند احساس رضایت و شادی کنید.
اما میلیونها نفر وجود دارند که اهدافی را تعیین کرده و سپس به آنها دست مییابند، اما همچنان ناراضی و ناخشنود هستند.
اما به طرز عجیبی (حداقل برای من)، احتمالاً ۱۰۰ برابر بیشتر کتابها و مقالاتی درباره تعیین اهداف نوشته شده است تا درک ارزشهایمان.
به نظر میرسد که کل صنعت خودپروری بر پایهای نسبتاً لرزان از تعیین اهداف و سپس تلاش برای دستیابی به آنها بنا شده است.
تعیین اهداف بدون دانستن ارزشهایتان مانند تنظیم GPS در ماشینتان است وقتی که نمیدانید به کجا میروید.
در حالی که من در حال پاسخ به این سوال بودم، ناگهان این جمله به ذهنم آمد:
«اهداف آن چیزی هستند که برای آنها تلاش میکنید، ارزشها آن چیزی هستند که برای آنها میمیرید.»
من نشستم و به این فکر کردم که «وای، این خیلی جالب است، نمیدانم کی این را گفت؟»
پس از تماس، در گوگل جستجو کردم تا ببینم چه کسی این جمله را اول گفته، اما هیچ جا پیدا نکردم.
در گروه «مدرس زندگی» در فیسبوک از افرادی که در آنجا هستند پرسیدم (اگر شما یک مربی هستید یا میخواهید مربی شوید، میتوانید به آن بپیوندید) و با تقریباً ۳.۵ هزار مربی، فکر کردم کسی میداند.
هیچکس این جمله را نشنیده بود.
من هنوز مطمئن نیستم که آیا یک لحظه نادر از الهام را تجربه کردم یا خیر.
یا اینکه آیا من قبلاً آن را شنیدهام و فقط در گوشههای ذهنم مانده که ناگهان بیرون بیاید.
لطفاً اگر جایی دیگر این جمله را شنیدهاید، در کامنتها بنویسید، زیرا نمیخواهم ادعای نقل قول کسی دیگر را داشته باشم.
به هر حال، این جمله زمانی که ما اهداف تعیین میکنیم یا تصمیمات مهمی در زندگی میگیریم، قابل تامل است.
در چنین شرایطی، باید (با فرض اینکه آنها را میدانیم) مهمترین ارزشهای خود را در نظر بگیریم و اطمینان حاصل کنیم که تحت تأثیر قرار نگیرند.
من یک مثال برای روشنتر شدن موضوع میزنم و سپس به شما اجازه میدهم که مواردی را که برای شما مرتبط است، در نظر بگیرید.
اگر از والدین بپرسید که برای چه چیزی آمادهاند بمیرند، بخش بزرگی از آنها خواهند گفت که برای حفاظت از فرزندانشان.
اما چند والد به خاطر پول خوب، شغلهایی را قبول میکنند که آنها را از فرزندانشان دور میکند؟
یا اجازه میدهند فرزندانشان غذاهای ناسالم بخورند زیرا این کار از برخورد با بحران ناشی از سرو غذا بدون سیبزمینی سرخکرده یا پیتزا راحتتر است؟
یا حتی، با شریک خود در حضور کودکان یا با علم به اینکه آنها میتوانند بشنوند، مشاجرههای بلند انجام میدهند؟
این انتقادی به والدین نیست، به ویژه اینکه من فرزندی ندارم و مطمئنم این کار بسیار دشوار است.
این صرفاً یک مشاهده است که ما میتوانیم برای چیزهایی مانند صرف زمان بیشتر با فرزندانمان، تشویق آنها به خوردن غذاهای سالمتر و عدم دعوا در حضور آنها تلاش کنیم، اما اغلب تا زمانی که به یاد بیاوریم برای چه چیزی آمادهایم بمیرم، واقعاً نمیفهمیم که بهترین کار چیست.