Loading...
  1. خانه
  2. مطالب و اطلاعیه ها
  3. آموزش
  4. نقش در حال تغییر بزرگ‌ترها در دنیای آنلاین

  تاریخ انتشار : ۱۱:۱۷ ۱۴۰۳/۱۱/۰۶

  دسته : آموزش

نقش در حال تغییر بزرگ‌ترها در دنیای آنلاین


نقش در حال تغییر بزرگ‌ترها در دنیای آنلاین
نویسنده: جان سباستین 
منبع: www.wehavekids.com
تهاجمی به برتری والدین
به عنوان یک والد جدید، دو دهه و نیم پیش، من منتظر بودم که در زندگی دخترم تاثیر‌گذار باشم. اما این تأثیرگذاری به اندازه‌ای که می‌خواستم نبود.
دخترم در سال ۱۹۹۹ به دنیا آمد، در زمانی که جهان اینترنت و فناوری بی‌سیم در حال شکل‌گیری و تغییر زندگی ما بود. من کمی به خودم به عنوان یک والد قهرمان فکر می‌کردم و امیدوار بودم که با الگو قرار دادن رفتارهایی که برایم مهم بود، مانند حس شوخ‌طبعی، خلاقیت، پافشاری، رعایت ادب و ورزش، بتوانم او را به سمت رفتاری که برایم مهم بود هدایت کنم. اما او به سرعت از من پیشی گرفت و به منبعی از حکمت، اطلاعات و سلیقه‌ها تبدیل شد. او بسیار از من باهوش‌تر بود. و او به اینترنت دسترسی داشت، با منابع نامحدود رسانه‌های اجتماعی، سرگرمی و دانش. من فقط یک «جسم پیر» ناامن با توانایی پردازش و ذخیره محدود بودم.
بعدها متوجه شدم که موضوع این نیست که چه مهارت‌هایی باید به دخترم بیاموزم، بلکه آیا می‌توانم به او اجازه دهم که به‌طور مستقل رشد کند. خوشبختانه، او یک یادگیرنده خودانگیخته بود، نمرات عالی کسب کرد و زندگی اجتماعی مسئولانه‌ای داشت. به نظر می‌رسید که او به من چندان نیازی ندارد، هرچند می‌دانم که وجود من به خودی خود برای رشد او اهمیت داشت. من به او افتخار می‌کنم، اکنون که دانشجوی دکتری است، اما رویاهایم به به عنوان یک والد به واقعیت نپیوست.
تهاجم به برتری معلمی
زمانی که دخترم در حال بزرگ شدن بود، من معلم یک مدرسه دولتی بودم. گاهی خودم را در حال تدریس تصور می‌کردم. 
این یادآوری‌ها برایم خجالت‌آور بود!
به نظر می‌رسید که من در حال انجام یک «رقص آموزشی» هستم و امیدوار بودم که دانش‌آموزان از تلاش‌های من برای ایجاد ارتباط با مطالب بهره‌مند شوند. می‌خواستم دانش‌آموزان مرا و آنچه را که تدریس می‌کردم دوست داشته باشند تا مسائل انضباطی مشکلی ایجاد نکنند. اما چگونه می‌توانستم با اینترنت برای جلب توجه دانش‌آموزان رقابت کنم؟
بدیهی است که رویاهای من درباره معلمی دوست‌داشتنی که همه دانش‌آموزان او را دوست داشته باشند، به واقعیت نپیوست. من در دوران تدریس خود با احساس خودتردیدی دست و پنجه نرم می‌کردم و در نهایت در سال ۲۰۲۳ بازنشسته شدم.
هویت مهاجم
انتظارات من از نقش‌هایم بسیار بالا بود. من انتظار داشتم که از نقش‌هایم به عنوان والد و معلم لذت بیشتری ببرم. در طول سال‌ها، متوجه تغییراتی در نقش‌های پدری و آموزشی‌ام شدم و همواره در مورد کاهش علاقه دختر و دانش‌آموزانم به خودم نگران بودم. شاید من به اندازه کافی در این نقش‌ها خوب نبودم یا تلاش کافی نکردم.
سپس، برای کاهش احساس ناکافی بودن تأثیرگذاری‌ام، شروع به بررسی اثرات پیشرفت فناوری بر والد بودن و معلم بودن کردم. اینترنت و فناوری بی‌سیم در ابتدای دوران تدریس من در میانه دهه ۹۰ هنوز در مراحل ابتدایی خود بودند. با پذیرش گسترده سبک زندگی کامپیوتری، دانش‌آموزان امروز، در مقایسه با دوران کودکی من در دهه ۷۰، به راحتی می‌توانند منابع زیادی از اطلاعات و لذت را پیدا کنند که ممکن است از آنچه والدین و معلمانشان ارائه می‌دهند، مرتبط‌تر، واقعی‌تر یا رضایت‌بخش‌تر باشد.
اطلاعات تقریباً نامحدود (اجتماعی و علمی) اعتبار و توان تأثیرگذاری بزرگ‌ترها بر کودکان را تحت بررسی بیشتری قرار داده است. همان‌طور که برای دهه‌ها گفته شده، کودکان مدرن بیشتر به «شخصیت» (شخصیت، کاریزما، نگرش و غیره) احترام می‌گذارند و کمتر به «مقام» (معلم، والد، پلیس و غیره). این موضوع امروز حتی بیشتر صادق است. علاوه بر این، کودکان از طریق اینترنت متوجه شده‌اند که هیچ قطعیتی در اینکه چه کسی به آن‌ها آموزش می‌دهد و چه زمانی، چه چیزی، چگونه یا کجا یاد می‌گیرند وجود ندارد.
کودکان امروز
به عنوان نتیجه فناوری بی‌سیم، من فکر می‌کنم کودکان امروز، به ویژه بعد از سن خاصی، بزرگ‌ترها را نه تنها به عنوان افرادی بلندتر و پهن‌تر، بلکه به عنوان نسخه‌های کمتر جالب، کمتر دانا و بیشتر عجیب و غریب از خودشان می‌بینند.
مسلماً، شورش کودکی در نسل‌های زیادی وجود داشته است، اما فناوری این موضوع را تشدید کرده است. کودکان که به دستگاه‌های بی‌سیم خود وابسته‌اند، به سرعت بیشتر از نسل‌های قبلی و در سنین پایین‌تر، شروع به درک این می‌کنند که والدین، معلمان و دیگر بزرگ‌ترها به اندازه آن‌ها آسیب‌پذیر و نادان هستند و خودشان نیز از فناوری بی‌سیم به عنوان یک روش اصلی برای رضایت خود استفاده می‌کنند. این درک به کودکان احساسی می‌دهد که در سطحی برابر با بزرگ‌ترها قرار دارند. هوش مصنوعی به‌طور کلی برتری والدین و در بسیاری از موارد، برتری معلمان را کاهش داده است. یک جوان (یا هر کسی) ترجیح می‌دهد که از طریق یک دستگاه کوچک و غیرقابل‌مشاهده، بدون قضاوت، محدودیت، مسئولیت و سوال، به دنیای بیرون متصل شود تا اینکه با تمام دردسرهایی که با یک والد، معلم یا بزرگ‌تر دیگر که کم‌دانش، حواس‌پرت و خودراضی هستند، مواجه شود.
تشخیص: خطرناک
کودکان امروز که سال‌های شکل‌گیری خود را در کنار اینترنت بی‌سیم گذرانده‌اند، به سرعت اعتماد و علاقه خود به بزرگ‌ترها، به‌ویژه والدین و معلمان، به عنوان منابع اصلی حکمت و انضباط را از دست می‌دهند. پیش‌دبستانی‌ها شروع به درک می‌کنند که بزرگ‌ترها فقط موانعی برای ارضای خواسته‌های آن‌ها نیستند، بلکه قرارگیری در معرض اینترنت باعث می‌شود که آن‌ها بزرگ‌ترها را به عنوان اشیاء قدیمی، منسوخ و غیرقابل‌اعتماد ببینند، نه به عنوان حکیمان با تجربه. کودکان نسبت به بزرگ‌ترهای امروز همان احساسی را دارند که ما بزرگ‌ترها نسبت به رانندگی با یک مدل قدیمی فورد داریم! شاید یک روز سرگرم‌کننده باشد، اما بعد از آن، تمام ویژگی‌های از دست رفته کاربری، قابلیت اطمینان و راحتی ما را وادار می‌کند که به دنبال یک ماشین مدرن باشیم.
بنابراین، کودکان نه تنها به دلیل سوالات سنتی درباره اقتدار و محدودیت‌های آزادی، بلکه به دلیل تصوراتشان از بزرگ‌ترها که فکر می‌کنند آن‌ها به اندازه کافی باهوش یا بی‌طرف نیستند تا «راهنمایان» خوبی برای دنیای بیرون باشند، علیه بزرگ‌ترها شورش می‌کنند. این در حالی است که پیشنهادات جذاب و جامع اینترنت بسیار بیشتر از آن چیزی است که بزرگ‌ترها می‌توانند ارائه دهند. و این موضوع درست است: بزرگ‌ترها، به عنوان انسان، نمی‌توانند به‌طور کامل دنیای بزرگ و پیچیده اینترنت را که به روان کودکان نفوذ کرده است، درک کنند یا با آن ارتباط برقرار کنند. خطر این است که کودکان هنوز توانایی خودتنظیمی یا تجربه لازم برای «زیستن» ایمن در اینترنت را ندارند.
با وجود «طعم‌های» فرهنگ معاصر، فردگرایی «تو خودت باش»، «برهوت» تنوع، برابری و شمول، و «نفوذپذیری» مسئولیت شخصی، و همچنین «سونامی» همدردی با سلامت روان که در جامعه به طور کلی پذیرفته‌ایم، جای تعجب نیست که اعضای خانواده‌های جداشده در اطراف گوشی‌های خود نشسته‌اند و مشارکت دانش‌آموزان در مدرسه در حال کاهش است. اما فقط این نیست. رضایت اینترنتی اعتیادآور است و، مانند یک اوردوز تصادفی از داروها، می‌تواند توان پردازش کودکان را تحت فشار قرار دهد و آن‌ها را در برابر افراد خطرناک و گزینه‌های ناسالم آسیب‌پذیر کند. قابلیت «بدون والدین، بدون معلمان و بدون سیم» فناوری بی‌سیم مانند مگنت برای مگس است. متأسفانه، در پیشنهادات امروز اینترنت، «زره‌ای» که یک کودک برای ایمنی نیاز دارد، گنجانده نشده است.
با این حال، اپلیکیشن‌های فناوری هوش مصنوعی وجود دارند که ادعا می‌کنند به والدین در مدیریت رشد فرزندانشان کمک می‌کنند. اپلیکیشن‌هایی مانند Bosco، BeanQ و Muse با کودکان تعامل دارند و همه چیز از فعالیت‌ها برای کودکان و مشاوره به والدین تا مراقبت و نظارت بر فعالیت‌های آنلاین کودکان برای نشانه‌های آزار سایبری را شامل می‌شوند. این اپلیکیشن‌ها نمی‌توانند جای والدین را بگیرند، بلکه بیشتر برای کمک و بهبود نقش‌های والدینی طراحی شده‌اند.
حمله ادامه خواهد داشت
در حالی که برخی از توانایی هوش مصنوعی برای کمک به والدین تمجید می‌کنند، آن‌ها به دعوت مداوم کودکان از طریق دروازه بی‌سیم به دنیای هیجان‌انگیز الکترونیکی امروز توجه نمی‌کنند. در نتیجه، این موضوع همچنان به چالش کشیدن نقش‌های والدین، معلمان و دیگر بزرگ‌ترها ادامه می‌دهد، زیرا پیشنهادات سرگرمی و دانش آن همه جا حضور دارند و قدرتمندند. کودکان به‌طور اجتماعی، تفریحی و به میزان کمتری، از نظر ذهنی با «آن» پیوند برقرار می‌کنند. آن‌ها به «جنگل» بی‌سیم اعتماد دارند، زیرا رسانه‌هایی که به آن‌ها دسترسی دارند، در شبکه‌های دوستانی که در رسانه‌های اجتماعی دارند، گنجانده شده است. آن‌ها به‌طور هم‌زمان با دوستانشان با فناوری تعامل می‌کنند و بنابراین احساس امنیت می‌کنند.
همان‌طور که در مثال احمقانه‌ام، وقتی که تکه‌های شکلات که نماد کودکان هستند، در خمیر کلوچه مخلوط می‌شوند، همه چیز به نظر خوب می‌رسد تا اینکه خمیر غلیظ به‌طور ناخواسته تکه‌های شکلات را به دام می‌اندازد و آن‌ها در فر ذوب می‌شوند.
از آنجا که معلمان و والدین به سادگی نمی‌توانند تحریک عصبی جذابی را که فناوری بی‌سیم/رسانه‌های اجتماعی ارائه می‌دهد، فراهم کنند، به سرعت متوجه می‌شوند که کودکان در این «برهوت بی‌سیم» تنها هستند. علاوه بر این، بزرگ‌ترها با ورود خود به دنیای بی‌سیم، بیشتر از فرزندانشان جدا می‌شوند. بنابراین، بزرگ‌ترهای امروز بیشتر احتمال دارد که به‌عنوان یک شیئ تزئینی در زندگی کودکان دیده شوند، مانند درختان یا خانه‌ها یا حیوانات خانگی، که در برابر یک «الگوی» جذاب‌تر که چیزهای بیشتری برای تعامل و سرگرمی دارد، به چالش کشیده شده‌اند.
معلمان و والدین به طور عملی به موجوداتی کهنه و کم‌اثرتر به عنوان تأثیرگذاران بر کودکان تبدیل شده‌اند. کودکان با در دست داشتن گوشی‌های خود، به دنیای پویایی از ارتباطات اجتماعی، اخبار، سرگرمی و حتی قدرت خرید دست می‌یابند. در مقابل، والدین، معلمان و دیگر بزرگ‌ترها به عنوان فروشندگان نادانی، حکمت‌های کهنه و سنت‌های خسته‌کننده و دیدگاه‌های محدود شناخته می‌شوند. بزرگ‌ترها با افتخار بر تعصبات خود زندگی می‌کنند. اینترنت هیچ تعصبی ندارد، جز در برخی از سایت‌ها، و بنابراین تجربه‌ای بسیار وسیع‌تر و جامع‌تر برای کودکان ارائه می‌دهد. در حالی که کودکان در حال جست‌وجوی گنج در «طبیعت وحشی» بزرگ اینترنت هستند، والدین و معلمان از آن‌ها می‌خواهند که به انطباق، انجام کارهای خانه و تکمیل کارهای مدرسه بپردازند. این مثل انتظار داشتن یک گفت‌وگوی سازنده با یک معتاد نیازمند به مواد است. کودکان بزرگ‌ترها را به عنوان: اشیاء بزرگ آن‌طرف، که گاهی حرکت می‌کنند و صدا تولید می‌کنند و شاید سعی در برقراری تماس داشته باشند، بازتعریف کرده‌اند. باید از آن‌ها دوری کرد. نادانی معلمان نسبت به فرهنگ‌های محبوب و جهانی که دانش‌آموزانشان از آن می‌آیند، و همچنین ناآگاهی تقریباً کمدی والدین از زندگی فرزندانشان، به وضوح در دنیای اشباع‌شده از بی‌سیم ما به نمایش گذاشته شده است.
نه خوب و نه بد
با این حال، این تغییر نه بد است و نه خوب، بلکه واقعیت است. ما باید با عقلانیت پاسخ دهیم.  به خود گرفتن این موضوع، مانند آنچه من به عنوان والد و معلم انجام دادم، تنها اختلالی بود که خودم برای خود ایجاد کردم و سپس در آن غرق شدم. اکنون متوجه هستم که تمسخر یا سرزنش کودکان به خاطر اینکه «خیلی زیاد» در دستگاه‌های خود هستند، راهبردی ضعیف است. توصیف فناوری رسانه‌های اجتماعی به عنوان یک «نیروی شیطانی» کودکان را بیگانه می‌کند و به آن‌ها کمک نمی‌کند که رشد کنند. علاوه بر این، نمی‌توانیم دنیای بیرون را با حذف دسترسی آن‌ها به فناوری یا «سرپوش گذاشتن» بر یک گفت‌وگوی ناخوشایند از کودکانمان پنهان کنیم. از بین بردن خودروها به خاطر اینکه رانندگان مست عابران را زیر می‌گیرند، به نفع کسی نخواهد بود.
چه کار نکنیم
محدود کردن گوشی‌ها (یا تنقلات ناسالم و غیره) در خانه یا در حیاط‌های مدرسه بی‌فایده است، زیرا در یک جامعه آزاد، کودکان باید حقوق و مسئولیت‌های خود را در مورد جنبه‌های مختلف دنیای بزرگ‌ترها، چه خوب و چه بد، درک کنند. آن‌ها باید یاد بگیرند که چگونه به‌طور مسئولانه و در عین حال قاطع با دیگران تعامل کنند. فناوری بی‌سیم یک روند زودگذر نیست؛ همچنین غذاهای ناسالم نیز چنین نیستند! ما باید به کودکان کمک کنیم تا این جنبه‌های زندگی را همان‌طور که هستند بپذیرند و آن‌ها را برای تعیین محدودیت‌های خود و اتخاذ انتخاب‌های خوب تجهیز کنیم! یک کودک باید درک کند که در برخی مواقع استفاده از گوشی‌اش خوب است و در مواقع دیگر نه، و سپس مسئولیت عواقب آن را بپذیرد. تنقلات ناسالم خوشمزه هستند، اما باید بخش کوچکتری از یک رژیم غذایی متعادل باشند. اگر کودکی به موضوعی کنجکاو باشد، حق دارد به اطلاعات دسترسی پیدا کند و باید خطرات و محدودیت‌های آن را یاد بگیرد. این تنها راهی است که او به خوبی بزرگ می‌شود! بنابراین، درست مانند شعار «فقط نه بگو« نانسی ریگان در مورد جلوگیری از مصرف مواد مخدر، فقط گفتن «نه» به گوشی‌ها یا اینترنت یا غذاهای ناسالم، والدینی و آموزشی غیرمسئولانه است! بازداشتن کودکان از تجربه دنیای بیرون، انتخاب نادرستی است.
چه کار کنیم
بزرگ‌ترها دیگر کنترل دنیا را در دست ندارند؛ اطلاعات این کار را انجام می‌دهد. هرچند ممکن است دشوار یا غیرمنتظره باشد، والدین، معلمان و دیگر بزرگ‌ترها باید با خوشحالی برتری بی‌چون و چرای خود را به عنوان «تأثیرگذاران اصلی بر کودکان» رها کنند. با این حال، وظیفه اصلی بزرگ‌ترها اکنون همانند گذشته است: ایجاد چارچوب‌های حقوق و مسئولیت برای کودکان در حالی که «خطوط ارتباطی» بین اعضای خانواده و کلاس به طور فعال در حال فعالیت باشد! کودکان باید در حین تجربه انواع مظاهر فناوری، آگاه و راهنمایی و نظارت شوند. این تنها راهی است که آن‌ها با فناوری به عنوان یک تأثیر مثبت بزرگ می‌شوند و نه به عنوان ابزاری که از نادانی آن‌ها سوءاستفاده می‌کند. بزرگ‌ترهای امروز باید بیشتر شبیه مشاوران راهنما و ترویج‌کنندگان ایمنی و تسهیل‌کنندگان حقوق و مسئولیت‌ها باشند، نه فقط مجریان قوانین یا صادرکنندگان قضاوت اخلاقی یا ترویج‌دهندگان سبک زندگی. کودکان باید آموزش ببینند که احساس راحتی کنند تا در مورد «اکتشافات» اینترنتی خود، حتی موارد ناموفق، با والدینشان صحبت کنند. آن‌ها باید یاد بگیرند که پایه‌های رضایت از زندگی از پافشاری در دستیابی به اهداف انتخابی آن‌ها ناشی می‌شود و رسانه‌های اجتماعی، مانند بستنی، باید در مقادیر محدود مصرف شوند.
راه حل آسان نیست، اما امتحان شده و درست است
منتقدان فناوری مدعی‌اند که رسانه‌های اجتماعی و اینترنت مشکلاتی برای کودکان در توسعه مهارت‌های بزرگسالی مانند اولویت‌بندی، ثبات قدم و تحمل برای برآورده شدن خواسته‌ها ایجاد می‌کنند. آن‌ها می‌گویند که این موارد همچنین اطلاعات یا تعاملاتی را به کودکان ارائه می‌دهند که آن‌ها از نظر احساسی آماده پردازش آن نیستند. نرخ اضطراب و افسردگی در حال افزایش است.
در یک برنامه رادیویی اخیر، مجری به یافته‌های یک مطالعه اشاره کرد که در آن از کودکان پرسیده شده بود آیا اجازه می‌دهند در سنی که خودشان اجازه داشتند فرزندان آینده‌شان به اینترنت دسترسی داشته باشند. همه کودکان در این مطالعه گفتند «نه!» بنابراین، کودکان، درست مانند بزرگ‌ترها، ذات فناوری را اشتباه درک می‌کنند. این موضوع درست است زیرا بزرگ‌ترها به کودکان فشار می‌آورند اما واقعاً آن‌ها را در مورد خطرات اینترنت آموزش نمی‌دهند و راهنمایی نمی‌کنند. از آنجا که کودکان هنوز به رضایت فوری که اینترنت فراهم می‌کند، نیاز دارند، بزرگ‌ترها ناخواسته کودکان را مستقیماً به سمت شرم و نه به سمت بلوغ هدایت می‌کنند. دنیای بی‌سیم خطرناک است، اما طاعون نیست. یک خودرو خطرناک است تا زمانی که راننده آن آموزش ببیند. غذاهای ناسالم خطرناک هستند تا زمانی که کودکان یاد بگیرند که نمی‌توانند بخش اصلی رژیم غذایی باشند. سپس این جنبه‌های زندگی ما می‌توانند لذت‌بخش و مفید باشند.
معلمان، والدین و دیگر بزرگ‌ترهایی که نقش فعال و روشنفکرانه در هدایت کودکان در هنگام تجربه زندگی در «جنگل فناوری» دارند، به کودکان کمک می‌کنند تا به‌طور ایمن و معناداری رشد کنند. موضوع این نیست که بزرگ‌ترها باید چه کار کنند تا از ماندن کودکان در جنگل فناوری جلوگیری کنند، بلکه باید کودکان را مجهز کنند تا ارزیابی کنند و سپس به تجربه‌های فناوری خود بپردازند یا آن‌ها را رد کنند. بزرگ‌ترها باید شجاعت و حکمت لازم را برای ایجاد زندگی مبتنی «حقوق و مسئولیت» فراهم کنند و همچنین به عنوان آغازکنندگان بحث، راهنماها، داستان‌گوها، تعیین‌کنندگان محدودیت‌ها و همدل‌های تشویق‌کننده برای کودکان عمل کنند. ما نباید دنیای بیرون را از جوانان پنهان کنیم، محدودیت‌های بی‌محتوا و کلی بر آن‌ها تحمیل کنیم یا استفاده آن‌ها از اینترنت را سرزنش کنیم؛ بلکه باید به آن‌ها کمک کنیم تا «جایگاه» خود را در دنیای واقعی تعریف کرده و تقویت کنند. این همان چیزی است که والدین و معلمان انجام می‌دهند.
این فرایند به آسانی قابل اجرا نیست زیرا، اگر به درستی انجام شود، بزرگ‌ترها باید تعصبات و محدودیت‌های شخصی خود را به کودکان نشان دهند. برخی بزرگ‌ترها فکر می‌کنند که به اشتراک گذاشتن انسانیت خود (تجربیات خوب و بد گذشته، باورها، ترس‌ها، ارزش‌ها و غیره) با فرزندانشان نادرست است، اما آنچه واقعاً احساس می‌کنند، ناراحتی شخصی از فکر نشان دادن ضعف یا ریاکاری است. بزرگ‌ترها از نشان دادن اشتباهات و ناکامی‌های گذشته خود می‌ترسند زیرا فکر می‌کنند این کار مقام و اعتبار خود را در نظر کودکان تضعیف می‌کند.
اما خودافشایی ضروری است! والد بودن و آموزش کودکان تنها به معنای ارائه اطلاعات نیست، بلکه همچنین مربوط کردن آن اطلاعات به زندگی‌های شخصی والدین یا معلمان، پیروزی‌ها، شکست‌ها، زمان‌های شرم و زمان‌های افتخار آن‌هاست. اینگونه است که بزرگ‌ترها ارتباط «انسانی» را با کودکان فراهم می‌کنند: فضایی از ایمنی، درک و پذیرش. این باید ابزاری از عشق باشد، نه ابزاری برای سوءاستفاده یا ترساندن. و همان‌طور که احتمالاً متوجه هستید، این موضوع حتی اگر اینترنت بی‌سیم وجود نداشت، ضروری بود! زیرا چیزهای زیادی وجود دارند که برای کودکان خطرناک هستند، مانند مواد مخدر یا روابط جنسی، که باید در مورد آن‌ها آموزش ببینند.
بزرگ‌ترها باید در زندگی کودکان حضور داشته باشند، اما نه با تحمیل مهارت‌ها، ترجیحات شغلی، باورها، اخلاقیات، اعتقادات، یا سیاست‌های خود، همان‌طور که ممکن است در نسل‌های قبلی انجام شده باشد. بلکه والدین و معلمان باید به‌طور محترمانه و با دقت خود را به زندگی کودکان «ببافند»، هرچند این فرایند ممکن است عجیب و خسته‌کننده باشد. این کار به بزرگ‌ترها این امکان را می‌دهد که به کودکان پیشنهاد کنند چگونه دانش را بسازند و اهمیت فعالیت‌های روشنگر دیگر مانند ورزش، سرگرمی یا فرصت‌های خدمت را درک کنند.
بزرگ‌ترها نیازی به تخصص ندارند
امروز، ما نیازی به این نداریم که متخصص باشیم یا به دیگران در مورد حقایق، مفاهیم، ایده‌ها و چیزهایی که در زندگی‌مان استفاده می‌کنیم، وابسته باشیم؛ بلکه فقط نیاز داریم که به اندازه کافی اطلاعات پیدا کنیم تا بتوانیم کارهای روزانه‌مان را انجام دهیم. و این همان چیزی است که فناوری بی‌سیم، که گاهی به آن هوش مصنوعی (AI) گفته می‌شود، به ما اجازه می‌دهد، بدون دردسر اضافی برای پیدا کردن و اعتماد به تخصص شخص دیگری و تحمل هرگونه احساس ضعف در روابط آن‌ها. این «جایگاه» دقیقاً همان چیزی است که به‌خاطر پیشرفت فن‌آوری، کودکان و ما به آن «انتقال یافته‌ایم». و این یک چیز خوب است!
همان‌طور که برخی ادعا می‌کنند هوش مصنوعی ما را تبدیل به افرادی تنبل و کارگرانی بی‌فایده نمی‌کند. فقط به این دلیل که دیگر نیازی به ایجاد «بدنه دانش» برای مشاغل خود نداریم، به این معنا نیست که نقش‌های ما کمتر مهم یا ناپدید شده‌اند. بشریت با حضور هوش مصنوعی سازگار خواهد شد، همان‌طور که باید با تأثیرات بیماری‌های همه‌گیر، تغییرات اقلیمی، حوادث آب و هوایی شدید و جوامع چندگانه سازگار شود. علاوه بر این، تلاش برای چیره شدن بر توانایی‌های فکری و سلامت روان توسط هوش مصنوعی متوقف نخواهد شد. کودکانی که در بزرگ‌سالی یک حرفه‌ یا شغل یدی را انتخاب می‌کنند، همیشه قادر به انجام این کار خواهند بود. زیرا توانایی بشریت در یادگیری، استدلال و خلق، در ابتدا امکان‌پذیر کردن هوش مصنوعی بود. هوش مصنوعی در حال تسلط نیست! بلکه فقط زیبایی و خطر وضعیت انسانی را تأیید می‌کند که همیشه پویا است.
ما برای مدت طولانی هوش مصنوعی داشته‌ایم. هر دستگاه غیرحیوانی که چیزی را انجام می‌دهد و ما نیازی به دخالت در آن نداریم، می‌تواند به عنوان هوش مصنوعی در نظر گرفته شود. به عنوان مثال، یک فر که در زمان معین روشن می‌شود، یک ترموستات که دما را حفظ می‌کند و موتور یک خودرو در واقع نمونه‌هایی از هوش مصنوعی هستند! ممکن است دیجیتال یا مبتنی بر کیوبیت نباشند، اما همه آنها نقش «افزایش استاندارد زندگی ما» را دارا هستند. آن زمان این دستگاه‌ها را هوش مصنوعی نمی‌نامیدند؛ بلکه به آن‌ها «دستگاه‌های صرفه‌جویی کار» یا «دستگاه‌های خودکار» یا ابزارهای راحتی گفته می‌شد. و امروز هوش مصنوعی همین است؛ مدل‌های زبان بزرگ مانند «CHATGPT» ابزارهای صرفه‌جویی در کار هستند که استاندارد زندگی ما را با اجازه دادن به ما برای شکوفایی در نقش‌های زندگی انتخابی‌مان افزایش می‌دهند.
ما به شکوفایی ادامه خواهیم داد، با لباس‌های جدید
موضوع مهم این است که بخش‌های بزرگی از کودکان و بزرگ‌ترها امروز دریافته‌اند که ترجیح می‌دهند که کارهای خود و به دست آوردن سرگرمی را از طریق فناوری هوش مصنوعی انجام دهند. در حالی که فناوری بی‌سیم به‌طور قطع ما را «به هم نزدیک» کرده است، همچنین ما را از تماس فیزیکی و احساسی با دیگر انسان‌ها دور کرده است. و این فقدان مانند کمبود ویتامین است؛ عواقب بهداشتی دارد. به عنوان مثال، درست همان‌طور که مورچه‌ها سیگنال‌های شیمیایی را منتقل می‌کنند تا بتوانند همکاری کنند و شکوفا شوند، انسان‌ها نیز «سیگنال‌های» فیزیکی و احساسی را به دیگر انسان‌ها منتقل می‌کنند به همان دلایل. فناوری بی‌سیم و هوش مصنوعی به‌طور کامل قادر به فراهم کردن این تعامل نیستند. این باید، به هر حال فعلا، توسط انسان‌ها انجام شود. 
نداشتن تماس فیزیکی و احساسی به‌ویژه برای کودکان آسیب‌زننده است، زیرا آن‌ها راهبردهای کمتری برای ارزیابی و پردازش احساسات خود دارند. تماس فیزیکی و احساسی با دیگران ثبات و خوش‌بینی ما را حفظ و تقویت می‌کند و توانایی ما را برای زندگی بر اساس منطق حفظ می‌نماید. کمبود این نوع تماس می‌تواند منجر به اختلالات افسردگی و اضطراب و ناتوانی در تعادل بین خودمدیریتی و خدمت به دیگران شود. به نظر می‌رسد تمام اخبار ما درباره بحران سلامت روان نوجوانان است. این بحران به خاطر «گوشی‌ها» یا «رسانه‌های اجتماعی» نیست؛ بلکه یک عدم تعادل قابل اصلاح در «استفاده از فناوری» است که بسیار مشابه با داشتن تنقلات زیاد یا الکل زیاد یا آفتاب زیاد است. این موضوع می‌تواند مورد بررسی قرار گیرد، نه با فکر کردن به نوجوانان به عنوان قربانیان شر مدرن، بلکه با آموزش و تشویق کودکانمان به ایجاد زندگی‌های متعادل برای خودشان.
با توجه به گسترش تقریباً «خشونت‌آمیز» هوش مصنوعی و فناوری موبایل، برخی معلمان و والدین، مانند من، حتی بیشتر از نسل‌های گذشته خود را به زباله‌دان دوری از روابط کودکانه قدیمی می‌اندازند. به جای اینکه والدین و معلمان هنوز به نقش‌های خود باور داشته باشند، آن‌ها خود را و به‌عنوان افرادی کهنه، ناتوان و بی‌اثر می‌دانند که نقش‌ها و کارهایشان توسط هوش مصنوعی گرفته خواهد شد. آن‌ها فکر می‌کنند هوش مصنوعی کودکان را تسخیر کرده و آن‌ها را به دنیای غم‌انگیز و بیگانه‌ای از بهره‌کشی خودکار کودکان می‌برد. به هر حال، «کارشناس» در دنیای امروز اینترنت است که با بوفه‌ای بی‌پایان از هر نوع چیزی پر شده است. اما هوش مصنوعی و رسانه‌های اجتماعی مبتنی بر فناوری هرگز ارزش نقش‌های والدینی و آموزشی یا هر نقش بزرگ‌تری را کمتر نخواهند کرد. نقش‌های آن‌ها تنها تغییر خواهد کرد، همین!
کودکان به‌ویژه به حضور فیزیکی و احساسی بزرگ‌ترها نیاز دارند، حتی بیشتر از قبل.
بزرگ‌ترها را هنوز در انبار نگذارید!
دلیل اینکه والدین همیشه مهم هستند این است که بسیاری از اطلاعات یا سرگرمی‌های «جنگل فناوری» بدون عنصر ضروری ارتباط انسانی ارائه می‌شوند و اغلب از اخلاق انسانی جدا هستند. یک آواتار عشق هوش مصنوعی نمی‌تواند عشق را به گونه‌ای انسانی ارائه دهد همچنانکه یک حیوان خانگی نمی‌تواند جایگزین یک همسر شود. با این حال، دنیای غیرانسانی اینترنت بر صحنه ما غالب است، چه حقیقت باشد و چه نباشد، چه مفید باشد و چه نباشد، و تا حدودی بر کودکان و بزرگ‌ترها «کنترل» دارد.
اینترنت بی‌سیم اکنون «مرجع» همگان است که با پیشنهادات بی‌پایان ترشح دوپامین ما را فعال می‌کند. جوانان امروز می‌توانند به سرعت و به طور مستقل از والدین از مسائل آگاه شوند، اما همچنین به سرعت آسیب‌پذیر می‌شوند و می‌توانند به سرعت از شبکه‌های دوستانه‌ خود، رسانه‌های اجتماعی و وب‌سایت‌های سرگرمی، رضایت «سرشار از قند» را که نیاز دارند یا فکر می‌کنند نیاز دارند، به دست آورند. ناتوانی در مدیریت محدود کردن تشنگی خود برای رضایت، آن‌ها را در برابر تحریک‌پذیری بیش از حد و «شکست‌های» احساسی که به‌طور حتم به دنبال آن می‌آید، آسیب‌پذیر می‌کند. درک اینکه چرا افسردگی و اضطراب این‌قدر شایع شده‌اند، دشوار نیست. با این حال، هوش مصنوعی، فناوری بی‌سیم و رسانه‌های اجتماعی عامل بحران سلامت روان نشده‌اند و همچنین مشکلات والدگری یا شغلی من را ایجاد نکرده‌اند! ما خوش‌شانس هستیم که شهروندان آزاد هستیم و این موضوع تحت تأثیر قرار نگرفته است.
موضوع اصلی این است که کودکان همچنان به تعامل با بزرگ‌ترها نیاز دارند. ممکن است من «قهرمان هالیوودی» والد یا معلم نبوده باشم، اما حضور من در این نقش‌ها ارزشمند بود. روابط با بزرگ‌ترها به کودکان قدرت می‌دهد تا کارآمد شوند. کودکان نمی‌توانند کارآمد شوند مگر اینکه ارتباطات احساسی با بزرگ‌ترها داشته باشند تا زندگی خود را مدیریت کنند و «دیدگاه‌های جهانی» خود را تعریف کنند، در حالی که سعی دارند زندگی‌هایی بر اساس منطق داشته باشند. برای درک اینکه زندگی به عنوان یک انسان چیست، کودکان نمی‌توانند تنها با فناوری ارتباط برقرار کنند. اطلاعات و رضایت‌های زودگذر (مانند غذاهای ناسالم) نمی‌توانند کودکان را بزرگ کنند. عشق این کار را انجام می‌دهد!
با این حال، کودکان به سرعت به دنبال اطلاعات و سرگرمی‌های هوش مصنوعی می‌روند که والدین، معلمان و دیگر بزرگ‌ترهای تأثیرگذار ممکن است از آن مطلع نباشند، با آن موافق نباشند یا آن را درک نکنند. این واقعیت باعث نمی‌شود که نقش والدین یا معلمان کمتر مهم یا منسوخ شود. طبیعت همیشه در حال تغییر جهان به‌گونه‌ای است که بزرگ‌ترها مانند والدین و معلمان باید به احتمال تحولات پی‌ برده و راهبردهای خود را برای کمک به کودکان در رسیدن به بزرگسالی تنظیم کنند.

مطالب تصادفی

حل جورچین‌ها، نه مشکلات: ۵ راهبرد برای رشد در عصر تغییر

حل جورچین‌ها، نه مشکلات: ۵ راهبرد برای رشد در عصر تغییر

چگونه ذهنیت خود را در برابر چالش‌ها تغییر دهیم؟  نویسنده: دنیل انگلبرتسون منبع: https://www.maxwellleadership.com به عنوان یک رهبر، چگونه با چالش‌ها در ...

شمارش شمارنده‌ی میان کلمات

شمارش شمارنده‌ی میان کلمات

موثرترین کارکردها در شمارش کلمات و صداهای پرکننده فراتر از "مچت را گرفتم" هستند. سخنرانیتان عالی پیش می‌رود. کلمات بر ...

آیا با یک فرد خودشیفته آشنا هستید؟

آیا با یک فرد خودشیفته آشنا هستید؟

یادگیری چگونگی دفاع از خود و تعیین حد و مرز برای سلامت روان شما بسیار مهم است. نوشته‌ی کریستن هملینگ، دکترای روانشناسی تلاش ...

 ۱۰ نکته برای پرورش خلاقیت در فرزندان شما

 ۱۰ نکته برای پرورش خلاقیت در فرزندان شما

منبع: www.Ideas.ted.com نویسنده: میچ رسنیک تحقیقات نشان می‌دهد که بهترین راه برای تشویق خلاقیت کودکان، ایجاد محیطی مناسب است که در آن ...