تاریخ انتشار : ۰۸:۴۷ ۱۴۰۴/۰۷/۲۲
دسته : آموزش
چرا «احساس پوچی» میتواند نشانهای پنهان از غفلت هیجانی در کودکی باشد.
❝ احساس میکنم درونم خالی است. ❞
شاید این جمله، در ظاهر، با چند جملهی دیگر بیربط به نظر برسد؛ اما در واقع، پنج نفر متفاوت، همگی دارند دربارهی یک احساس مشترک حرف میزنند. احساسی که شناسایی آن دشوار است و توصیفش حتی سختتر.
هرکسی آن را به شکل خودش بیان میکند، چون برچسب استانداردی برایش وجود ندارد. اما برای این پنج نفر، و هزاران نفر دیگر، منشأ همان است: یک احساس واحد، ناشی از یک مشکل واحد.
و تنها واژهای که میتواند آن را خلاصه کند، این است:
در میان همهی احساساتی که انسان میتواند تجربه کند، «خالی بودن» یکی از آزاردهندهترینهاست.
احساس پوچی، یعنی احساس ناقص بودن؛ حسِ غیبتِ چیزی درونت، جداافتادگی، تنها بودن، کمبود، بیحسی.
این همان احساسی است که باعث میشود آدمها به سراغ رفتارهای ناسالم بروند—پرخوری، مصرف الکل، خرید افراطی یا حتی مواد مخدر. چنین احساسی آرامآرام و خاموش، شادمانی، انرژی و اعتمادبهنفس را فرسوده میکند. پنهانی پیش میرود، اما قدرت عظیمی برای تخریب کیفیت زندگی دارد.
همانطور که هر احساسی پیامی دربارهی خودمان دارد، پوچی نیز پیامی در خود دارد: میگوید چیزی حیاتی درون ما گم شده است؛ چیزی که برای خوشبختی و رضایت، ضروری است.
آیا این چیز برای هر کس متفاوت است؟ نویسنده میگوید نه. تقریباً در تمام افرادی که حس پوچی دارند، چیزِ گمشده یکی است:
از خلال گفتوگو با افراد زیادی که این احساس را تجربه میکنند، نویسنده به این نتیجه رسیده است که علتش ریشه در دوران کودکی دارد — تجربهای که همه آن را زیستهاند اما کمتر کسی به یادش میآورد: غفلت هیجانی در کودکی.
این افراد در خانههایی بزرگ شدهاند که احساساتشان بهقدر کافی پذیرفته، پاسخ داده یا تأیید نشده است.
احساسات بخشی ذاتی و زیستی از وجود ما هستند. اگر پدر و مادرت این احساسات را نادیده بگیرند یا بیاعتبار کنند، تو هم یاد میگیری همین کار را با خودت بکنی. این تصمیمی آگاهانه از سوی کودک نیست؛ پیامی است نامرئی، اما قدرتمند. کودک سازگار، خود را تطبیق میدهد. یاد میگیرد احساساتش را نادیده بگیرد، بیاعتبار کند یا پاسخی به آنها ندهد.
به همین دلیل، در بزرگسالی، وقتی احساس خالی بودن میکنی، همان عنصر حیاتی در تو غایب است که در کودکی هم غایب بود: پذیرش، پاسخدهی، و تأیید احساساتت.
اما حالا در بزرگسالی، این پذیرش را نه از والدین، بلکه از خودِت نیاز داری.
ممکن است بگویی: «ولی من احساس دارم، پس چرا هنوز احساس پوچی میکنم؟»
تصور کن درونت دیواری وجود دارد. در یک سوی دیوار، احساساتت هستند؛ در سوی دیگر، خودِ تو.
احساساتت واقعیاند و وجود دارند؛ گاهی یکی از آنها از دیوار عبور میکند و بهراستی آن را حس میکنی—اما دیوار همچنان پابرجاست.
اگر احساس میکنی این نوشته دربارهی تو است، بدان:
بله، چیزی در درونت کم است. بله، آن چیز مهم است.
اما تو نیازمندِ بیمارگونه یا بیحس نیستی. تو متفاوت یا تنها نیستی.
همهی آنچه برای پُر کردن درونت لازم داری، در همانجاست، در وجود خودت — منتظر است چشم باز کنی، دیوار را فرو بریزی و ببینی.
سوختِ زندگی احساس است.
اگر در کودکی با احساس سیر نشدهای، باید در بزرگسالی خودت این کار را انجام دهی.
در غیر این صورت، همیشه با باک خالی، در جادهی زندگی رانندگی خواهی کرد.
✍️ دکتر جانیس وب روانشناس بالینی و دارای مجوز فعالیت حرفهای است. او نویسندهی دو کتاب پرفروش در زمینهی غفلت هیجانی دوران کودکی است:
(با باک خالی: غفلت هیجانی دوران کودکیات را پشت سر بگذار)
(دیگر با باک خالی زندگی نکن: دگرگونسازی روابطت)
🌐 Psychologytoday.com