تاریخ انتشار : ۱۲:۰۱ ۱۴۰۴/۰۲/۳۱
دسته : آموزش
مدیتیشن، آرامش و رها شدن هنگام خواب میتوانند ایدههای قدرتمندی را آزاد کنند.
لئونارد کوهن داستانی در مورد ملاقاتش با باب دیلن برای نوشیدن قهوه در پاریس در اواسط دهه ۱۹۸۰ تعریف میکند. دیلن از کوهن پرسید که چقدر طول کشیده تا آهنگ «هَلِلویا» را بنویسد. کوهن پاسخ داد: «دو سال»؛ اگرچه بعدها اعتراف کرد این پاسخ واقعیت نداشته است. او کمی احساس شرمندگی میکرد، چون درواقع نوشتن این آهنگ پنج سال طول کشیده بود. سپس کوهن یکی از آهنگهای اخیر دیلن (I And I، از آلبوم Infidels) را تحسین کرد و از دیلن پرسید نگارش آن چقدر زمان برده است. دیلن پاسخ داد: «۱۵ دقیقه.»
خلاقیت غیرقابل پیشبینی است. گاهی بهسادگی میآید و گاهی سرسختانه حاضر به جاری شدن نیست. یک نوازنده ممکن است ساعتها با گیتار یا پیانو بازی کند تا ملودی یا دنباله آکورد جالبی پیدا کند، اما هیچچیز الهامبخشی خلق نمیشود. در موقعیتی دیگر، او ممکن است به محض برداشتن گیتار، بیاختیار انگشتانش را بر روی یک ملودی جدید و زیبا بیابد.
اگر خوششانس باشیم، خلاقیت خودجوش و بیدردسر است. ایدهها به طور غیر ارادی وارد ذهنمان میشوند. یک موسیقیدان شاید حتی در حال نواختن ساز نباشد؛ یک شاعر لزوماً پای کامپیوتر یا با دفترچه یادداشتش نیست. شاید در آستانهی خواب باشد، شاید در حال رانندگی یا بیرون بردن زباله باشد. حتی ممکن است اصلاً قصد نوشتن آهنگ یا شعر نداشته باشد. اما ناگهان ایدهای ظاهر میشود، مثل هدیهای از طرف یک ستایشگر ناشناس.
بسیاری از موسیقیدانان کلاسیک چنین لحظاتی از خلاقیت خودجوش و بیدردسر را توصیف کردهاند. وقتی از موتزارت پرسیدند چطور موسیقی مینویسد، پاسخ داد که اصلاً آن را نمینویسد، بلکه صرفاً در ذهنش آن را میشنود و روی کاغذ میآورد. او توصیف میکند که «بهترین و فراوانترین» ایدههای موسیقاییاش موقعی جاری میشوند که تنهاست: «در حال سفر با کالسکه یا پیادهروی پس از غذایی دلچسب، یا شبهایی که خوابم نمیبرد … اینکه این ایدهها از کجا و چطور میآیند، نمیدانم و نمیتوانم مجبورشان کنم.» چایکوفسکی نیز به همین شیوه میگوید ایدهی یک قطعه موسیقی معمولاً «ناگهان و غیرمنتظره میآید … با نیرویی فوقالعاده و بهسرعت ریشه میدواند، از زمین بیرون میزند، شاخه و برگ میدهد و در نهایت شکوفا میشود.»
این موضوع در علم هم صدق میکند. برخی از مهمترین نظریهها و اختراعات بدون دعوت و هشدار قبلی رخ دادهاند. آیزاک نیوتن توصیف میکند که «ایدهی جاذبه به ذهنش خطور کرد» زمانی که «در حالتی متفکرانه» نشسته بود و افتادن یک سیب از درخت را دید. (برخلاف داستان معروف، سیب واقعاً به سر او نخورد.) جیمز وات، مشکل اتلاف گرما در موتورهای بخار را هنگام قدم زدن در پارک حل کرد؛ ایدهای که انقلاب صنعتی را به حرکت انداخت. وات نوشت: «فراتر از زمین گلف نرفته بودم که همه چیز در ذهنم مرتب شد.»
چنین خلاقیت خودجوشی احتمالاً منشأ مفهوم “muse” (الهامبخشی) است. در یونان باستان، اینها موجوداتی واقعی بودند؛ الهههایی که همراه با خدایان دیگر در کوه اُلمپ اقامت داشتند. هر شاعر یا هنرمند برای الهام گرفتن به آنها وابسته بود و در آغاز هر فعالیت خلاقانه از آنان یاری میخواست. در واقع، نه الهه الهام وجود داشتند که تمام عرصههای خلاقیت از رقص و موسیقی تا تاریخ و شعر را پوشش میدادند. امروزه البته الهام بخشی را بهطور استعاری به کار میبریم و منشأ الهام را در دل خود میجوییم.
به نظر من، خودجوشی و سهولت، نشانهی نبوغ است. میتوانید کاملاً استدلال کنید که آهنگی مثل «هَلِلویا» هم کار یک نابغه است. پال سایمون، دیگر ترانهسرایی است که به کندی و وسواس کار میکند، اما آثار نبوغآمیز کم ندارد. با این حال، گمان میکنم حتی در این موارد، دانههای اولیهی آهنگ بهسرعت میآیند و سپس نویسندگان مدتها صرف پرورش ایده اصلی میکنند. نمیدانم، اما احتمال آن زیاد است که ایده اصلی «هَلِلویا» – ملودی، آکوردها و شاید عبارت یا دو عبارت ابتدایی – خیلی زود به ذهن کوهن رسیده و سالها صرف تکمیل اشعار شده است.
گرچه این روند تا حد زیادی رازآلود است، اما خلاقیت خودجوش قطعاً با آرامش ارتباط دارد. این حالت اغلب هنگام خیالبافی، مراقبه یا حالت «هیپناگوژیک» (آستانه خواب) رخ میدهد. در واقع، حالت هیپناگوژیک یکی از غنیترین منابع الهام خلاقانه است– بسیاری از کشفیات و اختراعات بزرگ، در این حالت ظهور کردهاند.
مفهوم هندسه تحلیلی به گونهای ناگهانی زمانی به ذهن رنه دکارت خطور کرد که نیمهخواب روی تخت افتاده بود و یک مگس را که دور اتاق میچرخید تماشا میکرد. بهطور مشابه، دانشمند فیزیک، نیلز بور، در واقع «در خواب» جایزه نوبل را برنده شد. او هنگام خواب دید که هسته اتم با الکترونهایی که به دور آن میچرخند شبیه منظومه شمسی با خورشید و سیارات است– و به این ترتیب ساختار اتم را «کشف» کرد.
آرامش باعث میشود ذهن هوشیار کمتر فعال باشد و افکار جانبی کمتری داشته باشیم. مرزهای ایگو (خود) شلتر میشود، بنابراین ایدهها از سطوح عمیقتر– از ناخودآگاه یا حتی ناخودآگاه جمعی– امکان بروز پیدا میکنند. انگار آرامش ذهن ما را قابل نفوذ میکند و دریچه الهام را میگشاید.
بنابراین این موضوع راهبردی برای تقویت خلاقیت پیش رو میگذارد: آرام باشید! خیلی زور نزنید. اگر بخواهید بیوقفه و اجباری خلاقیت به خرج دهید، احتمالاً نتیجه کارتان الهامبخش نخواهد بود. اما اگر حالتی از آرامش هشیار را در خود ایجاد کرده و صبورانه انتظار بکشید، ممکن است ایدهها خودبهخود جاری شوند.
مراقبه روشی عالی برای رسیدن به این وضعیت است. در دنیای موسیقی پاپ، بهعنوان نمونه، در سال ۱۹۶۸ بیتلز به یک اردوی مراقبه در هند رفتند و تنها چند هفته بعد با حدود ۳۰ آهنگ جدید بازگشتند که بیشتر آنها در آلبوم مشهور «وایت آلبوم» همان سال گنجانده شد. (جان لنون در این میان بیشترین بهره را برد و در ۷ هفته ۱۴ آهنگ نوشت.)
به بیان دیگر، اگرچه خلاقیت خودجوش تصادفی است، اما آرامش و مراقبه میتواند شما را بیشتر در معرض «این تصادف» قرار دهد.
✍️ دکتر استیو تیلور، استاد روانشناسی دانشگاه لیدز باکت
منبع: https://www.psychologytoday.com