تاریخ انتشار : ۱۳:۱۸ ۱۴۰۳/۱۲/۲۷
دسته : آموزش
یک باور رایج این است که شهود یا «حس درونی» شما را به تصمیم درست هدایت میکند. بر اساس این افسانه، ذهن ناخودآگاه شما نشانهها و اطلاعاتی را دریافت میکند که ذهن خودآگاه ممکن است از آنها غافل باشد، به این معنا که یک واکنش غریزی قابل اعتمادتر از یک تصمیم تحلیلی و منطقی است.
این ایده آرامشبخش است و به ما القا میکند که همیشه میدانیم چه چیزی برایمان بهتر است.
علم: تحقیقات در روانشناسی و علوم شناختی نشان دادهاند که شهود میتواند تحت تأثیر سوگیریها و خطاهای مختلف قرار بگیرد. برای مثال، سوگیری دسترسی یک میانبر ذهنی است که بر اساس نمونههای فوری از ذهن فرد هنگام ارزیابی یک موضوع، مفهوم، روش یا تصمیم عمل میکند. این یعنی احساسات درونی ما اغلب بیشتر تحت تأثیر چیزهایی هستند که اخیراً یا بهطور مکرر در ذهن ما بودهاند، نه چیزهایی که از نظر منطقی درست یا مرتبطتر هستند.
همچنین، شهود بهویژه در حوزههایی که فرد تخصص کمتری دارد، میتواند غیرقابل اعتماد باشد. برای دقیقتر بودن احساسات درونی نسبت به حدسها، دانش و تجربه واقعی لازم است و در غیر این صورت ممکن است منجر به اشتباهات بزرگی شود. در مقابل، در حوزههایی که فرد تجربه زیادی دارد، شهود میتواند بسیار قابل اعتمادتر باشد، زیرا فرد میتواند بهطور ناخودآگاه از حجم زیادی از دانش مرتبط استفاده کند.
همانطور که در افسانه شادی آموختید، سرکوب احساسات مضر است، اما تخلیه آنها نیز میتواند مشکلساز باشد. بسیاری از مردم به اشتباه باور دارند که سریعترین راه برای مقابله با خشم، فریاد زدن، اعتراض کردن و به طور کلی تخلیه آن است.
علم: تحقیقات نشان میدهند که تخلیه خشم اثر معکوس دارد. به جای اینکه شما را آرام کند، خشم شما را تقویت میکند و باعث میشود برای مدت طولانیتری عصبانی بمانید.
به جای تخلیه خشم، سعی کنید خشم خود را به روشهای انعطافپذیرتری بیان کنید، مانند دور شدن از موقعیت تحریککننده، شناسایی دلایل خشم و بررسی اینکه آیا میتوانید برخی از آنها را برطرف کنید، یا هدایت خشم خود به سمت فعالیتهایی مانند ورزش یا هنر.
افسانه: احتمالاً شنیدهاید که یک فرد بسیار خلاق ادعا میکند راستمغز است یا یک فرد تحلیلی میگوید چپمغز است. این ایده که ما یک نیمکره مغزی غالب داریم که ویژگیهای شخصیتی یا میزان هنری یا منطقی بودن ما را تعیین میکند، بر اساس این است که هر نیمکره مغز فعالیتهای مختلفی را کنترل میکند.
علم: این ایده که افراد نیمکرههای مغزی غالب متفاوتی دارند، کاملاً نادرست است. تحقیقات نشان میدهند که همه افراد از هر دو نیمکره مغز خود به طور مساوی استفاده میکنند، زیرا اگرچه بیشتر تواناییها در مناطق دیگر مغز قرار دارند، اما میتوانند از طریق ارتباطات بین بخشهای مختلف مغز انجام شوند.
بر اساس سبک زندگی فرد، بخشهای خاصی از مغز ممکن است قویتر شوند، زیرا مغز به شرایط یکسان برای مدت طولانی عادت کرده است. اما این اتفاق در مورد بخشهای خاصی از مغز رخ میدهد، نه نیمی از آن.
یک افسانه رایج این است که پیامهای زیرآستانهای—سیگنالهایی که زیر آستانه آگاهی ما قرار دارند—میتوانند تصمیمات ما را تحت تأثیر قرار دهند و رفتارمان را به طور قابل توجهی کنترل کنند. بر اساس این باور، همه چیز از تبلیغات گرفته تا نوارهای خودیاری میتوانند بدون اینکه حتی متوجه شویم، خواستهها و رفتارهای ما را دستکاری کنند.
علم: یک مطالعه قابل توجه در این زمینه، آزمایش ترجیح برند Lipton Ice در سال ۲۰۰۶ است. این تحقیق ایده پیامهای زیرآستانهای را با آزمایش انتخاب بین دو برند نوشیدنی و احساس تشنگی شرکتکنندگان بررسی کرد. کرمانز و تیمش دریافتند که این تأثیر تنها زمانی کار میکند که محرک با هدف فرد مرتبط باشد. به عبارت دیگر، پیامهای زیرآستانهای درباره Lipton Ice تنها در صورتی انتخاب آن نوشیدنی را افزایش دادند که شرکتکنندگان از قبل تشنه بودند.
این نشان میدهد که نشانههای زیرآستانهای میتوانند ما را به سمتی سوق دهند، اما آنها آنطور که افسانه میگوید، عروسکگردان ذهن ما نیستند.
علاوه بر این، پیچیدگی مغز و نقش ذهن خودآگاه در تصمیمگیری به این معناست که دور زدن آگاهی فرد و تأثیر معنادار بر رفتار، بهویژه در بلندمدت، بسیار دشوار است.