تاریخ انتشار : ۰۸:۳۹ ۱۴۰۳/۱۱/۱۶
دسته : آموزش
یک شکست ممکن است اولین قدم در مسیر موفقیت باشد.
نویسنده: گرگ گلاسگو
یِلِنا بالابانوا، پیانیست و آموزگار مشهور کلاسیک، که از خجالت و اضطراب رنج میبرد، دو بار در آزمون ورودی کنسرواتور موسیقی ملی کشورش روسیه شکست خورد. این رد شدن او را مجبور کرد که سه سال منتظر بماند تا تحصیلاتش را ادامه دهد، با وجود اینکه در آکادمی قبلیاش در بین بهترین دانشآموزان بود.
آمی ادموندسون، پروفسور رهبری و مدیریت در مدرسه کسبوکار هاروارد، در سال ۱۹۹۳ زمانی که به یک برنامه دکتری جدید در رفتار سازمانی هاروارد پیوست با شکست مشابهی مواجه شد. به عنوان بخشی از یک تیم تحقیقاتی که مطالعاتی در مورد خطاهای دارویی در دانشکده پزشکی هاروارد انجام میداد، وقتی فرضیهاش مبنی بر اینکه تیمهای بهتر عملکردی، خطاهای کمتری خواهند داشت، به طور کامل نادرست از کار درآمد، بسیار ناراحت شد.
ادموندسون بعداً یادآوری کرد: «به دفعات خود را در حال فکر کردن مییافتم، نه برای اولین بار، که شاید من برای یک برنامه دکتری مناسب نیستم.»
اگرچه این شکستهای اولیه ترسناک بودند، هر دو زن اکنون میگویند که ممکن است بدون آنها به موفقیتهای کنونی خود نمیرسیدند. آنها میگویند که شکست میتواند دلخراش باشد، اما اگر از آن به عنوان ابزاری برای یادگیری و تأمل استفاده کنید، میتواند بسیار ارزشمند باشد.
آمی ادموندسون میگوید: «فکر کردن به یک فعالیت ارزشمند که میتوانید در آن برتر باشید و موفقیت کسب کنید، بدون اینکه برخی شکستها را تجربه کنید، سخت است. ورزش، علم، آشپزی—اگر میخواهید در چیزی دشوار عالی باشید، باید آماده باشید که در آن شکست بخورید. حتی بهترین ورزشکاران جهان نیز فقط کمی بیشتر از نیمی از مسابقات خود را میبرند. وقتی فکر میکنیم که باید بار اول درست انجام دهیم، به خودمان دروغ میگوییم.»
هر کسی در یک نقطه از زندگی خود شکست را تجربه میکند، چه اینکه موفق به جذب یک مشتری نشود، سخنرانی را بهطور نامناسبی ارائه دهد، یا شغلی که برای آن درخواست داده است، به او پیشنهاد نشود. اگرچه شکست میتواند ناامیدکننده باشد، مهم است که به تجربه فکر کنید و از آن بیاموزید. حتی اگر در ابتدا موفق نشوید، چیزهای زیادی برای یادگیری وجود دارد.
چرا ما از شکست اینقدر میترسیم؟ ساده است: شکست خجالتآور است، ناامیدکننده است و در دنیایی که تلاشهای جمعی غالباً مورد تأکید قرار میگیرد، شکست احساس بسیار شخصی دارد و ترسهای عمیق از ناپسندیده بودن یا پذیرفته نشدن را به وجود میآورد.
بالابانوا بر یک نکته کلیدی درباره شکست تأکید میکند: شما به زودی از آن عبور میکنید، بنابراین نگذارید ترس از شکست شما را از تلاش بازدارد.
او میگوید: «خود شکست چندان مسئله بزرگی نیست. ما چند روز یا شاید یک ماه ناراحت میشویم، اما به مرور زمان بهبود مییابیم. مسئله بزرگتر این است که حتی تلاش نمیکنیم یا به دلیل ترس از شکست هدفی تعیین نمیکنیم. اگر واقعاً میخواهید کاری انجام دهید، باید یک برنامه بریزید و به برنامهتان پایبند باشید. این زمان میبرد، اما داشتن اعتماد به یک برنامه بسیار مهمتر از داشتن یک رویای بزرگ است وقتی که میترسید که این رویای محقق نشود. این تقریباً تضمین میکند که این اتفاق نخواهد افتاد.»
یک تضمین دیگر این است که هر کسی در یک نقطه شکست میخورد. به همین دلیل، فکر کردن به شکست از پیش و داشتن یک برنامه برای اقدام در زمان وقوع آن بسیار مهم است.
بالابانوا در کارش در آموزش پیانو به دانشآموزان دبستانی و آمادهسازی آنها برای رقابتها میگوید: «من به دانشآموزانم میگویم، این برای همه اتفاق میافتد؛ این چیزی است که باید انتظارش را داشته باشید و این هم چیزی است که ما انجام خواهیم داد.»
ادموندسون در کتابش با عنوان «نوع صحیح شکست: علم شکست خوب»، شکستها را به سه دسته تقسیم میکند. یک شکست پایه، شکستی است که علت واحدی دارد—شما قرار بود سخنرانی انجام دهید و فراموش کردید که آماده شوید. یک شکست پیچیده دارای علل متعدد است—سخنران قبلی شما زمان بیشتری را صرف کرد، کامپیوتری که برای پاورپوینت استفاده میکردید خراب شد، یا دقیقاً قبل از شروع، از مدرسه فرزندانتان تماس اضطراری دریافت کردید.
شکستهای پایه معمولاً قابل پیشگیری هستند؛ شکستهای پیچیده ممکن است اینگونه نباشند، اما فرصتهای یادگیری زیادی نیز ارائه نمیدهند. از سوی دیگر، شکستهای هوشمند، شکستهایی هستند که بزرگترین درسها را ارائه میدهند و میتوانند به موفقیتهای آینده منجر شوند.
ادموندسون میگوید: «یک شکست هوشمند، نتیجه نامطلوب یک تلاش اندیشمندانه در قلمرو جدید است. شاید شما در حال ارائه اولین سخنرانیتان در برابر یک مخاطب واقعی باشید، خیلی آماده شدهاید، کمی عصبی هستید، سپس به صحنه میروید و کارتان به خوبی پیش نمیرود. چیزهایی که فکر میکردید جالب هستند، جالب نیستند»
او ادامه میدهد:«[شکست هوشمند] یک شکست است، اما نوع متفاوتی از شکست نسبت به شکستهای پایه یا پیچیده است. میتوانید آن را به عنوان یک آزمایش یا تلاش اولیه در قلمرو جدید تصور کنید. و این یک حقیقت است که معمولاً اولین تلاش در قلمرو جدید با شکست مواجه خواهد شد.»
ادموندسون میگوید: نکته مهم درباره هر شکستی، بهویژه شکستهای هوشمند، این است که از آنها یاد بگیرید. در مورد یک شکست هوشمند، اگر با علم به اینکه احتمالاً شکست خواهید خورد به سراغ کار بروید، بسیاری از تلخیها از بین میرود. به جای آن، بر روی آنچه میتوانید از تلاش بعدیتان یاد بگیرید تمرکز کنید.
بهترین راه برای شروع فرآیند یادگیری از شکست چیست؟
ادموندسون میگوید: «مهمترین سؤال این است که 'چه اتفاقی افتاد؟' داستان را تا حد امکان بدون تعصب بیان کنید. توالی رویدادها را توصیف کنید. ما معمولاً به توضیح یا تقصیر میپردازیم—فکر میکنیم میدانیم چه چیزی اشتباه پیش رفته است. مهم است که از چرا شروع نکنید، بلکه از چه شروع کنید. اگر در مورد آنچه اتفاق افتاده دقیق و اندیشمندانه بررسی کنید، چیزهای جدیدی را خواهید دید و اینها چیزهایی هستند که ممکن است در غیر این صورت از آنها غافل شده باشید.»
پس از اینکه داستان را روشن کردید، ادموندسون میگوید: «سؤال بعدی این است که چه بخشهایی از کارهایی که انجام دادم به شکست کمک کرد؟ چه کارهایی را درست انجام دادم و چه کارهایی را نادرست؟ شناسایی زمینههایی که میتوانید بهبود یابید، احتمالاً باعث میشود که دفعه بعد بهتر پیش بروید.»
متخصصان میگویند دیگر اجزای مهم یادگیری از شکست شامل بخشش خود، درک این نکته که شکست بخشی از زندگی است، به خود اعتبار دادن به خاطر تلاش، و درک این نکته که دیگران آنقدر در زندگی خود غرق هستند که احتمالاً متوجه نمیشوند—چه برسد به اینکه چیزی که شما ممکن است احساس کنید پایان جهان است را به یاد بیاورند.
وقتی که شکست اجتنابناپذیر به وقوع میپیوندد، بالابانوا میگوید که مهم است که به خاطر این که آماده شدید و شجاعت کافی برای تلاش کردن داشتید، حتی اگر نتیجه آن چیزی نباشد که میخواستید، جشن بگیرید.
او میگوید: «شما هنوز باید خود را تشویق کنید. شما هنوز باید جشن بگیرید، زیرا شما در سطح بسیار بالایی بازی کردهاید، اجرا کردهاید، سخنرانی کردهاید یا تولید کردهاید و از طریق آمادهسازی به شدت رشد کردهاید. مهم است که اعتماد به نفس داشته باشید که شما همه کاری را که میتوانستید انجام دادهاید، اینکه یک برنامه داشتید و واقعاً به برنامهتان پایبند بودید. در این صورت هرگز شکست نخواهید خورد، زیرا آنچه آموختید و آنچه به دست آوردید، یک فرآیند رشد عظیم است که با شما میماند. این یک بازی برد-برد است.»