تاریخ انتشار : ۱۱:۰۶ ۱۴۰۳/۰۴/۳۰
دسته : آموزش
مهارتهای ارتباطی خود را برای روابط بهتر تقویت کنید.
نویسنده: چارلز دوهیگ (نویسنده و برندهی جایزهی پولیتزر)
چند سال پیش به عادت بدی دچار شدم: بعد از یک روز بد به خانه میآمدم و از همکارانم شکایت میکردم و همسرم با پیشنهادات عملی برای بهبود وضعیت پاسخ میداد.
اما این فقط من را بیشتر ناراحت میکرد و هر دو ناامید گفتگو را متوقف میکردیم.
چرا؟ چون ما در حال گفتگوهای مختلفی بودیم.
به راحتی میتوان باور کرد که برخی از افراد با یک توانایی قوی در ارتباط موثر به دنیا میآیند، یا برای ارتباط با دیگران باید کاریزماتیک یا برون گرا باشیم. اما چیزی که ما یاد گرفتیم دقیقا برعکس است: برقراری ارتباط یک مهارت آموخته شده است و هر کسی میتواند در آن بهتر شود.
ما در دوران طلایی درک عصب شناسی ارتباطات زندگی می کنیم. به لطف پیشرفت در تصویربرداری عصبی و جمع آوری دادهها، تحقیقات نشان داده است که تقریباً هر بحثی در واقع از سه نوع گفتگو تشکیل شده است:
1
اولین نوع «مکالمهی عملی» است، که در آن ما در حال صحبت در این مورد هستیم «که موضوع گفتگو در واقع چه چیزی است؟» و هدف این است که کشف کنیم - و در مورد این مذاکره کنیم که هر فرد از این بحث چه میخواهد.
2
نوع دوم «گفتگوی عاطفی» یا «چه احساسی داریم؟» است، که هدف آن این است که نقاط آسیبپذیری را درک کنیم و آن را به طور متقابل انتقال دهیم.
3
«مکالمهی اجتماعی» یا «ما کی هستیم؟» نوع سوم است؛ جایی که هر فرد توضیح میدهد که چگونه پیشینهی او، محل تولدش، محل کار یا تحصیل او، دوستان او، و نگاه او به خود، بر نحوهی گوش کردن و صحبت کردن او تاثیر میگذارد.
درس بزرگ اینجاست: اگر نمیدانید چه نوع مکالمهای در حال وقوع است، بعید به نظر میرسد که ارتباط برقرار کنید. این به عنوان «اصل تطبیق ارتباطات» شناخته میشود. برای ارتباط با یک فرد، باید در همان زمان، همان نوع مکالمه را داشته باشیم. اگر میخواهیم شنیده شویم و دیگران را بشنویم، باید تشخیص دهیم که چه نوع مکالمهای در حال وقوع است و نوع مکالمهی خود را با آنها مطابقت دهیم و از آنها دعوت کنیم که با ما همسان شوند.
در واقع این چیزی بود که در گفتگوی من با همسرم اتفاق میافتاد: من یک گفتگوی عاطفی داشتم و او یک گفتگوی عملی داشت. بنابراین، ما در شنیدن یکدیگر و برقراری ارتباط مشکل داشتیم.
تشخیص اینکه چه نوع مکالمهای در حال وقوع است، و سپس تطبیق آن، آسانتر از آن چیزی است که به نظر میرسد. اگر به سرنخها گوش دهیم و به دنبال فرصتها باشیم، نوع مکالمه اغلب آشکار میشود. برای نمونه، اگر قبل از شروع نشست با همکار خود چت میکنید، و آنها می گویند که اخیراً در جشن فارغ التحصیلی فرزندشان شرکت کردهاند، به یک تجربهی احساسی اشاره میکنند. به جای اکتفا کردن به جملهی «تبریک میگویم!» سعی کنید با آنها بپرسید: «دیدن فرزندتان روی صحنه چگونه بود؟ چه احساسی داشتید؟» چنین سؤالی پاسخی احساسی را به دنبال دارد - اما نه لزوما: «باورنکردنی بود. من خیلی احساس غرور داشتم و نفسی به راحتی کشیدم، اما کمی غمگین هم شدم، زیرا این بدان معناست که او خانه را ترک میکند.» اگر کسی کمی به شایعات اداری اشاره کند، ممکن است نشانه ای باشد که ذهنیت او گفتگوی اجتماعی است. اگر صحبتی را با «خوب، این چیزی است که میخواهم در موردش صحبت کنم» شروع کنند، نشان میدهند که یک مکالمهی عملی میخواهند.
هنگامی که یاد گرفتیم نوع مکالمهای را که در حال رخ دادن است تشخیص دهیم - و ذهنیت خود در رابطه با گفتگو را با همراهانمان مطابقت دهیم و آنها را دعوت کنیم که با ما همسان شوند – این به یک عادت تبدیل میشود. این عادت به حفظ رابطهی من با همسرم کمک کرده است. اکنون، وقتی در مورد چیزی که ممکن است چالش برانگیز باشد با یکدیگر صحبت میکنیم، همیشه با یک سوال شروع میکنیم: چه نوع گفتگویی داریم؟ همسرم ممکن است بپرسد «آیا میخواهی این مشکل را حل کنی یا فقط میخواهی کمی درد دل کنی؟» این تفاوت زیادی را ایجاد میکند. در مدارس، به بسیاری از معلمان گفته میشود، زمانی که دانشآموزی موضوع مهمی برای بحث کردن دارد، بپرسند: «آیا می خواهی کمک دریافت کنی، درد دل کنی یا در مورد نوازش قرار بگیری؟» این سه نوع گفتگو هستند - عملی، احساسی و اجتماعی.
خبر خوب این است که هر کسی میتواند به یک ارتباط گیرندهی موثر تبدیل شود - این فقط یک سری مهارت است که باید یاد گرفت.
مهارتهای ارتباط گیرندگان موثر
یکی از مهارتها پرسیدن سوال است. تحقیقات نشان میدهد که افراد دارای توانایی موثر 10 تا 20 برابر بیشتر از افراد معمولی سؤال میپرسند - اما بسیاری از این سؤالها («دربارهی آن چه فکر میکردی؟» «بعدش چه گفتی؟») کاربرد چندانی ندارند، به جز اینکه ما احساس خوبی داشته باشیم که کسی دارد به ما گوش میدهد. سؤالات دیگر – که به عنوان «سوالات عمیق» شناخته میشوند – از افراد میخواهند تا باورها، ارزشها و تجربیات خود را به گونهای توصیف کنند که فراتر از واقعیتهای سادهی زندگیشان، چیزی را در مورد آنها آشکار کند. («چطور تصمیم گرفتی وکیل شوی؟» «بزرگ شدن در یک شهر کوچک چگونه بود؟»)
افراد دارای توانایی ارتباط موثر در سنجش شرابط نیز مهارت دارند: وقتی مکالمهای به بن بست میرسد، با مطرح کردن یک موضوع جدید یا قطع کردن یک سکوت ناخوشایند با یک شوخی کوچک، بن بست را میشکنند.
علاوه بر این، ارتباط گیرندگان موثر اغلب درگیر فرآیندی میشوند که به عنوان «حلقهی درک متقابل» شناخته میشود، که همه، از جمله خودشان را تشویق میکند تا با دقت بیشتری گوش کنند. حلقهی درک متقابل سه مرحله دارد: یک سوال بپرسید. آنچه را که شنیدهاید به زبان خودتان تکرار کنید، و سپس بپرسید که آیا درست متوجه شدهاید یا خیر. این یک ابزار قدرتمند است زیرا یکی از قویترین انگیزههای انسان تقلید اجتماعی است. اگر کسی شروع به سوال پرسیدن و ایجاد حلقهی درک متقابل با همراهان خود کند، بقیه احتمال بیشتری دارد که سوال بپرسند، به دقت گوش کنند و برای ایجاد درک متقابل تلاش کنند.
همهی این مهارتها وجه مشترک مهمی دارند: آنها به ارتباط گیرندگان موثر اجازه میدهند تا به همراهان خود نشان دهند که میخواهند با آنها ارتباط برقرار کنند.
برای نمونه، خنده را در نظر بگیرید. مطالعات نشان می دهد که تقریباً 80٪ مواقعی که میخندیم، در واکنش به هیچ چیز خندهداری نیست. در عوض، در پاسخ به چیزی پیش پا افتاده («آیا بالاخره به شام میرویم؟») می خندیم تا نشان دهیم که میخواهیم با کسی ارتباط برقرار کنیم. و هنگامی که آنها در پاسخ میخندند – که طبیعیترین واکنش است - به ما نشان میدهند که میخواهند با ما ارتباط برقرار کنند.
همین امر در مورد سایر اشکال ارتباط غیرزبانی نیز اتفاق میافتد. وقتی کسی اخم میکند، یا صدایش آرام و صمیمی میشود، ما غریزهای داریم که از او تقلید کنیم، تا اصل ارتباط را به کار ببریم. افراد دارای ارتباط موثر به آن غرایز گوش میدهند و آن تواناییها را پرورش میدهند، زیرا میدانند که وقتی موضوع گفتگو را با کسی مطابقت میدهیم، به او نشان میدهیم که میخواهیم گوش کنیم - و آنها تمایل بیشتری به گوش دادن و اعتماد به ما پیدا میکنند.
همه ما میتوانیم یاد بگیریم که واضحتر بشنویم، تا به گونهای صحبت کنیم که درکمان راحتتر باشد، و در سطح عمیقتری با هم ارتباط برقرار کنیم. و امروزه، یادگیری مکالمات معنادار، از برخی جهات، بیش از هر زمان دیگری ضروری است. این یک راز نیست که جهان به طور فزایندهای قطبی شده است، و ما برای شنیدن و شنیده شدن تلاش میکنیم. اگر بدانیم چگونه کنار هم بنشینیم و گوش کنیم، حتی اگر نتوانیم هر اختلافی را حل کنیم، میتوانیم راههایی برای همزیستی و پیشرفت پیدا کنیم.
هر مکالمهی معناداری از انتخاب های کوچک بی شماری تشکیل شده است. لحظات زودگذری وجود دارد که یک سوال عمیق درست، یا یک پذیرش ناشی از نقطهی ضعف، یا یک واژهی محبت آمیز میتواند یک گفتگو را کاملاً تغییر دهد. یک خندهی بی صدا، یک آه به سختی قابل شنیدن، یک جملهی دوستانه در یک لحظهی پرتنش: برخی افراد یاد گرفتهاند که این فرصتها را تشخیص دهند، تشخیص دهند که چه نوع گفتگویی در حال رخ دادن است، و بفهمند که دیگران واقعاً چه میخواهند. آنها یاد گرفتهاند که چگونه ناگفتهها را بشنوند و صحبت کنند تا دیگران بخواهند گوش دهند. و این مهم است زیرا مکالمهی مناسب، در لحظهی مناسب، میتواند همه چیز را تغییر دهد.
3 نکته برای تقویت مهارتهای ارتباطی
1 قبل از مکالمه آماده شوید.
در یک آزمایش که بر کمک به افراد برای کاهش اضطراب مرتبط با مکالمات متمرکز بود، از شرکتکنندگان خواسته شد تا قبل از شروع بحث، چند موضوع را که میخواهند دربارهی آنها بحث کنند، یادداشت کنند. این تمرین تقریباً 30 ثانیه طول کشید، و اغلب، موضوعاتی که نوشته شده بود، پس از شروع مکالمه هرگز مطرح نشدند.
اما محققان دریافتند که صرف تهیه یک فهرست باعث میشود گفتگوها بهتر شود. مکثهای ناخوشایند کمتر، اضطراب کمتر، و پس از آن، مردم گفتند که بیشتر احساس درگیر شدن میکنند.
خواه برای اولین بار با یک مدیر جدید ملاقات میکنید، با یک راهبر بالقوه برای صرف قهوه بیرون میروید، یا سعی میکنید با همسالی که تحسینش میکنید ارتباط برقرار کنید، در لحظاتی قبل از شروع مکالمه، چند موضوع را برای خود مشخص کنید که ممکن است دوست داشته باشید در مورد آنها گفتگو کنید. کلی بودن موضوعات اشکالی ندارد: بازی فوتبال دیشب یا نظرتان در مورد نیمهی دوم آن.
مزیت این تمرین این است که حتی اگر هرگز در مورد چیزهایی که در فهرست خود دارید صحبت نکنید، آنها را در دسترس خواهید داشت. با پیش بینی آنچه در مورد آن بحث خواهید کرد، به احتمال زیاد احساس اعتماد به نفس و آمادگی برای یک تبادل نظر جالب خواهید داشت.
2 سوالات عمیق بپرسید.
هنگامی که مکالمه شروع شد، وقت آن است که یک یا دو سؤال عمیق را مطرح کنید تا یکدیگر را به روشی معنادار بشناسید.
یک «سوال عمیق» دقیقاً شامل چه چیزی است؟
یک سوال عمیق از کسی میخواهد که باورها، ارزشها و تجربیات خود را به گونهای توصیف کند که چیزی فراتر از واقعیتهای ساده زندگیشان را در مورد خودشان آشکار کند. این می تواند به سادگی مانند «یک روز عالی برای شما چگونه است؟» یا به دشواری «از چه چیزی بیشتر پشیمان هستید؟» باشد. برخی از سوالات عمیق ممکن است در ابتدا حتی عمیق به نظر نرسند: «در مورد خانوادهی خود به من بگویید» یا «چرا امروز اینقدر خوشحال به نظر میآیی؟» با این حال، آنها عمیق هستند زیرا دیگران را دعوت میکنند تا آنچه را که آنها را مغرور، نگران، شاد یا هیجان زده میکند، توضیح دهند.
سوالات در مورد حقایق («کجا زندگی میکنید؟») اغلب منجر به یک بن بست در مکالمه میشود («من در بوستون زندگی میکنم»). با این حال، همین پرسشها، اگر به شکل دیگری بازگویی شوند («در مورد محلهات چه چیزی را دوست داری؟»)، از دیگران دعوت میکند که بگویند کیستند («من این را دوست دارم که محل زندگیام به شهر نزدیک است، زیرا واقعا از پیادهروی به سمت تئاتر مرکز شهر لذت میبرم». ).
3 سوالات تکمیلی بپرسید.
یکی از دلایلی که سؤالات عمیق بسیار قدرتمند هستند این است که آنها از فرد دعوت میکنند - بدون اینکه در یک تقاضا فراتر رفته باشند - که یک نکتهی شخصی را فاش کند.
اما وقتی یک سوال عمیق پرسیدید چه باید کرد؟ چگونه گفتگو را ادامه میدهید؟
در سال 2016، گروهی از دانشمندان دانشگاه هاروارد شروع به کاوش در مورد همین موضوع کردند. آنها صدها مکالمهای را که در طول رویدادهایی مانند ملاقاتهای دوستیابی سریع ضبط شده بود، بررسی کردند و بررسی کردند که کدام مکالمه موفقیتآمیز بوده است (بر اساس افرادی که میگویند میخواهند به یک قرار واقعی بروند) و کدام مکالمه موفق نبودند (افرادی که اعلام کردند که تمایلی به ادامهی رابطه ندارند). آنها دریافتند که در طول مکالمات موفق، افراد تمایل داشتند از یکدیگر سؤالات عمیق بپرسند، اما یافتهی کلیدی دیگری نیز وجود داشت: بهترین گفتگوکنندگان سؤالات تکمیلی پرسیدند که نشان میداد آنها گوش میدهند.
یکی از محققان، مایکل یومانس، میگوید سوالات تکمیلی نشانهای است که «میخواهید بیشتر بدانید». آنها اجازه صحبت کردن در مورد خود را به فرد میدهند بدون اینکه به نظر خودستایی به نظر برسد.
همانطور که یومانس اشاره میکند، یکی از بهترین چیزها در مورد سؤالات تکمیلی این است که آنها به ما فرصتی برای پاسخگویی متقابل می دهند. فرض کنید دوست کاری شما پاسخ دادن به این سوال عمیق شما را که «بخش مورد علاقهی شما در دانشگاه کدام بود؟» به پایان میرساند اما از پرسیدن سوال خود عاجز است. میتوانید با پاسخ دادن به همان سؤال خودتان، و سپس با یک سؤال عمیق دیگر «ورزش مورد علاقهتان در کالج فریزبی بود؟ من هم! آیا هنوز بازی کردن را دوست داری؟» گفتگو را در جریان نگه دارید.
چرا ارتباط مهم است
در سال 2023، پس از 80 سال مطالعهی زندگی هزاران نفر برای اینکه ببینند چه ویژگیهایی برای زندگی شاد، سالم و موفق ایجاد میکند، گروهی از دانشمندان در هاروارد نتایج خود را منتشر کردند: «روابط خوب ما را سالمتر و شادتر نگه می دارد.»
در بسیاری از موارد، این روابط از طریق گفتگوهای طولانی و صمیمی برقرار و زنده نگه داشته میشود. ارتباط با دیگران میتواند ما را سالمتر، شادتر و راضیتر کند. گفتگوها می توانند مغز، بدن و روش تجربهی ما از جهان را تغییر دهند.
با این حال، هیچ راه درستی برای ارتباط با افراد دیگر وجود ندارد. مهارتهایی وجود دارد که مکالمه را آسانتر و هموارتر میکند. نکاتی وجود دارد که شانس درک همراهانتان را افزایش میدهد تا آنها به احتمال زیاد آنچه را که میخواهید بگویید بشنوند. اثربخشی روشهای گفتگوی مختلف بر اساس محیط اطرافمان، انواع بحثهایی که داریم، نوع رابطهای که امیدواریم به آن برسیم، کاهش مییابد. گاهی به آنجا میرسیم؛ گاهی اوقات موفق نیستیم.
اما آنچه مهم است این است که بخواهیم ارتباط برقرار کنیم. مهارتها و بینشهایی وجود دارند که میتوانند به ما کمک کنند میل خود برای ارتباط را برآورده کنیم، و ارزش یادگیری، تمرین و تعهد کردن را دارند. زیرا چه آن را عشق بنامیم، چه دوستی، یا صرفاً داشتن یک مکالمهی عالی با شخصی غیرمنتظره، مهم ترین چیز در زندگی است.