تاریخ انتشار : ۰۹:۴۵ ۱۴۰۴/۰۳/۰۴
دسته : آموزش
تفکر انتقادی، ذهنیت رشد و یادگیری مداوم، همگی گامهایی برای بهبود درک، دانش و خرد ما هستند. اما بسیاری از ما اهمیت یک قدم به عقب رفتن و بازنگری در آموختههای خود را نادیده میگیریم. فراموش کردن آموختهها، به معنای فراموشی نیست؛ بلکه تردید و بازنگری عامدانه در باورهای ریشهدار است. برای یادگیری واقعی، باید تشخیص دهیم که برخی باورهای قدیمی دیگر کامل یا درست نیستند.
من ۲۸ سال از عمرم را صرف تحصیل کردم و همیشه به دنبال چرایی بودم. دوران تحصیلات تکمیلی به من یاد داد که چگونه مقالات معتبر علمی را بخوانم و تحلیل کنم. این مهارت باعث شد بفهمم حتی بهترین اطلاعات هم میتواند ناقص و قابل بهبود باشد. یکی از ایرادات اساسی در پژوهشهای روانشناسی، استفاده مکرر از نمونههای دانشجویی است؛ که آنها را بهعنوان نمونههای WEIRD (غربی، تحصیلکرده، صنعتی، ثروتمند و دموکراتیک) میشناسیم.
در تلاش برای پرهیز از این سوگیری، شروع به یادگیری درباره تفاوتهای فرهنگی کردیم. در این مسیر فهمیدم حتی مفاهیم بنیادین مثل سلسله مراتب نیازهای مازلو، برای فرهنگهای جمعگرا کاربردی ندارد. این موضوع برای باز شدن کل قضیه برای من تبدیل به یک سرنخ شد.
روانشناسی ریشه در زیستشناسی و فلسفه غرب دارد. با تکیه بر این پایهها و روش علمی، ما فرض میکنیم پژوهشها عینی هستند. اما کافیست از ۱۰ نفر که شاهد یک رویداد یکسان بودهاند بپرسید؛ ۱۰ تجربه متفاوتِ بهظاهر عینی دریافت میکنید (مثل شهادت عینی در دادگاهها).
این موضوع باعث شد درباره «دیدگاه واقعی» یا «عینیت» بیشتر فکر کنم و شروع به خواندن درباره دیدگاههای دیگر—مانند تطبیقپذیری، و خارج شدن از نگاه غالب WEIRD—کردم. با یادگیری از سایر دیدگاهها، متوجه شدم که فرض عینیت گاهی میتواند باعث آسیب شود (نوعی «قیممآبی»).
اگر ما چیزی را فراموش نکنیم، سیاستها، درمانها و سیستمها بر اساس پیشفرضهای غلط ساخته میشوند. این روند سوگیری سیستمی را تقویت میکند و دیدگاه اقلیتها را سرکوب میکند. مثلاً تا سال ۱۹۹۳ زنان تقریباً همیشه از آزمایشهای دارویی حذف میشدند و فرض میکردیم داروها برای همه مناسباند درحالیکه فقط بر مردان تست شده بودند
علاوه بر همه اینها، ما عملاً افراد را از بازنگری در آموختهها منصرف میکنیم. وقتی کسی نظرش را تغییر میدهد، او را مردد یا بیثبات خطاب میکنیم. اگر اشتباه ما را گوشزد کنند، دفاعی برخورد میکنیم. به سیاستمدارانی فکر کنید که موضع خود را تصحیح میکنند—آیا گمان میکنیم آنها صادق نیستند یا تشویق میکنیم چون با دانش تازهشان موضع خود را بازبینی کردهاند؟
فراموش کردن دانستهها آسان نیست. این کار به فروتنی نیاز دارد تا بپذیریم آنچه میدانیم کامل یا درست نیست. همچنین باید دوباره بیاموزیم. اغلب، تغییر و فروتنی برایمان ناخوشایند است و پذیرش اشتباه سخت به نظر میرسد. اما میتوانیم ذهنیت خجالتآورِ «باید الان این را میدانستم» را به ذهنیت کنجکاوانهی «چه چیز دیگری برای یاد گرفتن هست؟» تبدیل کنیم. این تغییر نهتنها ناراحتی را کمتر میکند، بلکه فرآیند کشف را نشاطآور میکند.
برای آغاز این مسیر، میتوانید به دیدگاههایی خارج از نگاه غالب (پیشفرض) گوش دهید. دیدگاههای غیرمرکزی یا متفاوت را بشنوید و با افرادی خارج از دایرهی اجتماعی معمول خود صحبت کنید؛ همچنین روشهایی بیاموزید که به شما در فراموش کردن و تجدیدنظر کمک کند.
✍️ دکتر لائورن فلورکو (دکترای روانشناسی صنعتی و سازمانی)
منبع: Psychologytoday.com