تاریخ انتشار : ۰۹:۲۶ ۱۴۰۴/۰۲/۲۹
دسته : آموزش
وقتی صحبت از زندگی میشود، من خودم را نسبتاً خوشبین میدانم. به پیشرفت اعتقاد دارم، درباره امید صحبت میکنم، شادی و هدف را ستایش میکنم. با این حال، یک راه خاص وجود دارد که معتقدم باید بدبینی را، بهویژه هنگام صحبت درباره هدف، بپذیریم.
درباره چه چیزی صحبت میکنم؟
این فلسفهای استوئیک است که در لاتین به نام premeditatio malorum — به معنای «پیشبینی بدیها» — شناخته میشود. و اگرچه ممکن است شبیه یک کابوس سرشار از افکار منفی بهنظر برسد، اما در واقع ابزاری قدرتمند برای رشد شخصی و رضایت است.
این تمرین اولین بار توسط فیلسوف استوئیک رومی، سنکا، حدود ۴ قبل از میلاد مطرح شد. در نامههایش به لوسیلیوس، سنکا مردم را تشویق میکرد که درباره از دست دادنها و بدبیاریهای احتمالی تأمل کنند — نه برای اینکه با ترس فلج شوند، بلکه برای کاهش ترس و پرورش قدردانی.
اپیکتتوس، فیلسوفی که زمانی برده بود و بعداً به فیلسوفی بنام تبدیل شد (حدود ۵۰ میلادی)، آموزش میداد که تصور دشواریها به ما کمک میکند تابآوری را پرورش دهیم و از امور خارج از کنترل خود فاصله بگیریم.
و مارکوس اورلیوس، امپراتور روم که هنوز مدیتیشنهایش به طور گسترده خوانده میشود، تصویرسازی منفی را بخشی از تمرین روزانه معنوی خود قرار داده بود. او با یادآوری دائم ناپایداری، خود را برای برخورد آرام با مشکلات آماده میکرد.
این سه متفکر فقط حکمت باستانی ارائه نکردند. آنها ابزارهای عملی روانشناختی پیشنهاد دادند ــ و اکنون علم مدرن نهایتاً به آن رسیده است.
بیایید به امروز برگردیم. چرا باید عمداً زمانی را صرف تصور شکست، ناامیدی، یا حتی مرگ کنید؟
چون این کار میتواند به شما کمک کند زندگیای هدفمندتر، آرامتر و متمرکز بر لحظه داشته باشید.
حتماً بارها درباره تفاوت هدف با حرف بزرگ (Big-P Purpose) و هدف با حرف کوچک (little-p purpose) از من شنیدهاید. هدف بزرگ، هدفمحور است — این مأموریت شماست، جاهطلبی بزرگتان، قلهای که میخواهید فتحش کنید. اما هدف کوچک مربوط به فرآیند است. مربوط به شادیای است که هنگام انجام دادن کاری معنادار احساس میکنید، حتی اگر در پایان نتیجهی بزرگ و درخشانی نباشد.
تصویرسازی منفی ما را از فشارهای هدف بزرگ بیرون میکشد و یادآور میشود که باید هدف کوچک را بپذیریم. اینگونه:
وقتی فرض میکنید ممکن است هرگز به هدف بزرگ خود نرسید — چه نوشتن یک کتاب، راهاندازی شرکت، یا فتح یک قله — مجبور میشوید یک سؤال عمیقتر از خودتان بپرسید: آیا از فرآیند لذت میبرم؟
تصویرسازی منفی باعث میشود نتیجه را رها کنید و روی تجربه تمرکز کنید. اگر از کارهای روزمره انرژی میگیرید، همین سفر برایتان پاداش است. این همان هدف کوچک است.
فرض کنید رؤیای شما رسیدن به قله کوه است. اما هنگام صعود، درهای شگفتانگیز کشف میکنید — جایی که اصلاً برنامهای برای رفتن به آن نداشتید اما آن را دوست دارید. تصمیم میگیرید در آنجا بمانید و کاوش کنید.
با تصور اینکه رسیدن به قله شاید هرگز اتفاق نیفتد، برای خود انعطاف ذهنی فراهم میکنید تا منابع جایگزین هدف و شادی را کشف کنید.
بخش زیادی از بهترین لحظات زندگی زمانی رخ میدهد که از مسیر منحرف میشویم. تصویرسازی منفی این را ممکن میسازد، زیرا شما را از مسیر سفت و سخت رها و پذیرای احتمالات نگه میدارد.
میدانید که وقتی نهایتاً به هدفی میرسید — ترفیع، خانه جدید، رکورد شخصی — ابتدا احساس فوقالعادهای دارید… ولی آن حس کمکم رنگ میبازد؟ این همان عادتپذیری لذتگرایانه است. ما انسانها طوری ساخته شدهایم که حتی دستاوردهای فوقالعاده را عادی کنیم.
اما اگر تصویرسازی منفی را تمرین کنید — اگر مرتباً به این فکر کنید که شاید اصلاً به آن هدف نرسید — آنگاه رسیدن یا نرسیدن به آن هدف چندان مهم نخواهد بود. از دنبال کردن اوجهایی که ناچاراً محو میشوند، دست میکشید و به جای آن، معنایی که همین حالا دارید را لنگر میکنید.
وقتی از نتایج فاصله میگیرید، خود را از دام «وقتی فلان چیز را به دست آوردم خوشحال میشوم…» رها میکنید و شروع به زندگی در «همین حین خوشحالم…» میکنید.
استوئیکهای باستانی نه نیهیلیست بودند و نه دنبال افسردهکردن شما بودند. آنها انسانهایی عمیقاً عملگرا بودند که میخواستند به دیگران کمک کنند بهتر، خردمندانهتر و مقاومتر زندگی کنند.
بنابراین بله — تصور کنید که شکست میخورید. تصور کنید همه چیز خراب میشود. نه برای ترساندن خود، بلکه برای آزاد کردن خود.
با این کار:
خلاصه اینکه زندگی متکیتر و هدفمندتری میسازید.
چون پارادوکس همین است — هر چه بیشتر ذهن خود را برای آنچه ممکن است اشتباه پیش برود آماده کنید، آزادی بیشتری برای در آغوش کشیدن آنچه همین حالا روبهروی شماست به دست خواهید آورد.
✍️ دکتر جوردن گرومی
منبع: Pychologytoday.com